🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تا سیر بنگرد رخ زیبای یار چشم
ای کاش بود جای دوچشمم هزار چشم
آمد به جلوه سرو ِقد ِدلبری که هست
لعل لبش چو آب حیات و خمار چشم
از منظر نگاه به رویش چو بنگری
گویی گشوده ای به سوی مرغزار چشم
هر بار از تشعشع برق جمال او
افتد ز کار گر نکند استتار چشم
از دور تا نظاره ی او کرد لحظه ای
دیگر ندید منظره ی ناگوار چشم
دوزند بر رخش، گذرد چون به رهگذار
از روزن دریچه صغار و کبار چشم
ترسم که چشم زخم خوردکاینچنین مباد
از او مراقبت نشود گر چهار چشم
وقت است تا حکایتی از کربلا کنم
کزمحنتش نخفته به لیل و نهار چشم
یاد آمدم ز حضرت عباس آن که داد
در لشکر حسین گه کار زار چشم
وقتی سکینه گفت عمو جان بیار آب
گفت آن امیر علقمه با افتخار: چشم
از خیمه گاه راهی شط شد برای آب
بگشودچون عقاب پس آن تکسوارچشم
شد خیره بر جمال اباالفضل نامدار
در عرصه از سپاه عدو بیشمار چشم
خودرا به شط رساندپس ازکارزارسخت
لب ازعطش تفیده وچون شوره زارچشم
می خواست تا که آب بنوشد ولی حیا
همراه با وفا شد و پوشید زار چشم
برداشت آب و گشت روان سوی خیمه ها
هر چند بود همچو دلش بیقرار چشم
تا مشک آب را برساند به کودکان
بر خود نهیب زدکه از آن بر ندار چشم
دشمن هدف گرفت ازو مشک آب وریخت
برخاک و زان امیر وفا گشت تار چشم
می رفت تا به تاخت نبودش غمی به دل
اما دریغ شد هدف تیربار چشم
چون ناامید گشت امیدش به کارزار
جاری نمود گریه ی بی اختیار چشم
فرمود : یا اخا برسان خویش را به من
تا پیش از آن زمان که بگیرد غبار چشم
در راه توست تا که به بالین من رسی
دل درتپش به سینه وچشم انتظارچشم
وقتی که نیست دیدن وجه اللّهم نصیب
دارد به روزگار کجا اعتبار چشم؟
در راه دوست گر هدف تیرها نبود
می خواستم برای چه در روزگار چشم؟
تا پیش ازآن که جان و تنم را کنم فدا
شد بخت یار تا که بسازم نثار چشم
گر خیره بر رخ تو نباشد به گاه نزع
ای عشق را قرار، چه آید به کار چشم؟
آمد حسین و بر سر زانو سرش نهاد
گفتا که ای گشوده سوی کردگار چشم
بشکسته است داغ تو پشت مراونیست
نوری به دیدگان و بود یار ِخار چشم
تا بنگری جمال علی ّ و رسول را
ای آفتاب علقمه بر هم گذار چشم
ره برد در بهشت و به نزد پدر رسید
ساقی به هم نهاد چو با اقتدار چشم
آوخ ز کهنه پیرهنی کان کفن شده ست
یاد آمدم که هست چو یعقوب تار چشم.
🕊 عباس خوش عمل کاشانی 🕊
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
شهریور 2, 1401
سلام و عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگواری
الحق شاعر بزرگ و گرانسنگی می باشید
قصیده ای 30 بیتی و با ردیف سخت چشم درودها برشما
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏👏👏👏👌🌿
پاسخ
شهریور 2, 1401
استاد طارق خراسانی عزیز و کرامند.
سلام و عرض ارادت.از حسن نظر بلندتان ممنونم.
پاسخ
شهریور 2, 1401
سلام
اجرتان با ولایت
شادکام باشید
🌺🌸🌷🌸🌺
پاسخ
شهریور 2, 1401
درود عرض ارادت.
سپاسگزارم.
پاسخ
شهریور 2, 1401
درود بر شما
خیلی زیباست
چقدر ردیف نرم و روان نشسته در شعر
اججرتون با حضرت دوست🌸
پاسخ
شهریور 2, 1401
مهربانوی شعر و ادب را درود.
از حسن توجه تان ممنونم.
پاسخ
شهریور 2, 1401
چشمت مرسد خوش عمل کاشانی
من عاشقتم خوب خودت می دانی
هم شاعر پرفن و قدر ترفندی
هم اهل دل و طریقت و عرفانی
🌺🌺🌺🌸🌸🌸
درود ها استاد برشما و شعر فاخرتان
🌺🌺🌺
پاسخ
شهریور 2, 1401
درود و عرض ارادت دوست عزیز و دیرین و شیرین کلام.
سپاسگزارم
پاسخ
شهریور 2, 1401
استاد خوش عمل کاشانی
خوشحالم که بعد از مدتها خواننده ی اشعار زیبای شما هستم.با عرض تسلیت عاشورای حسینی
در پناه عشق خدا از هر گزندی در امان باشید.
🙏🙏👏👏🌿🌹
پاسخ
شهریور 2, 1401
درود و عرض ارادت مهین بانوی شعر و ادب.
سالهاست که از چشمه زلال طبع تان تجرّع می کنم.
از حسن توجه تان سپاسگزارم.
پاسخ
شهریور 2, 1401
درود استاد ❤️
پاسخ
شهریور 2, 1401
درود و عرض ارادت و تشکر.
پاسخ
شهریور 2, 1401
درود استاد عزیز
انصافا قصیده ای آئینی و عاشورایی در این حد از فاخریت و استحکام و اسطقس داری ندیده و نخوانده ام. از طبع شمایی که مفتخر به دریافت نشان درجه یک فرهنگی هستید جز این هم انتظار نمی رود. دست مریزاد و اجرتان با شهیدان کربلا. و لکل بیت بیت لک فی الجنه
پاسخ
شهریور 3, 1401
شاعر و ادیب ذواللسانین و استاد سخن جناب حاج محمدی عزیز و کرامند.
از حسن توجه ونظر بلند آن استاد بزرگوار بسیار تا بسیار سپاسگزارم.تشویق همچون شمایی باعث مسرت و مایه ی سربلندی است.
پاسخ
شهریور 3, 1401
درود بر شاعر نامدار،
بی نیاز از توصیف،
جناب عباس آقا محتشم کاشانی،
این اثر نشانی از احساس واقعی و قلم توانای شما داشت،
و معرف شخصیت قوی شما بود.
عمیقا تحت تأثیر قرار گرفتم و خوشحالم که اولین حضورم در صفحه و پای شعر شما به این خوبی رقم خورد. بداهه زیر را در ذهن خودم بافتم اما موضوع آن دیر زمانیست که در مخیله ام می چرخید. رفتن به سراغ مقدسات دینی و سرودن در وصف آن ها کار هر کسی نیست. مخصوصا کربلا که گنجینه ایست از سجایای اخلاقی و فتوت انسانی در مصاف مظاهری که در نقطۀ مقابل آن قرار دارند. استفاده از کلمات پر طمطراق، و آرایه های ادبی به ظاهر فاخر هیچکدام کارساز نیست و ای بسا که هاله ای از احساس تکلیف و سخن پردازی به موضوع می دهد. باید عرض کنم که این یکی کاملا متفاوت بود و بنده نظیر آن را تا حالا به یاد ندارم که دیده باشم.
لطفا بداهه زیر را از اینجانب بپذیرید که کاملا احساسی است و دلیل و برهانی پشت سرش نیست:
هر قلمی راکه راه می افتد به سوی کربلا
گو در هفت چشمه ودرهر چشمه دوبار غسل کند
زنگار رنگ زخود بزداید
و غبار از کاغذ ضمیر
تا ز ازدواج آندو خلوص زاید و
قیامت قیام کند
تصویر را همه در یک قاب نهادن میسر نیست
هر صحنه را به چشمی ببین و
هر چشمی با هزارنگاه
گو کربلا چه جای سخنوریست
همهمه ایست آنجا
هر چه گفت قلمش با خون دل
بر کاغذ تربت
نشاند محتشم اثر
حاصل اشک چشم باشد و
سوز دل و آه سرد
حسرتی که نیافت و
هرگز نیابد التیام
گو سرخی شفق تا به ابد
نشان از این تماشاست و
اشک خونی که بر دل آسمان نشست.
رخصتی می خواهم که نقد گونه ای را پای این سرودۀ زیبا بنویسم و در اثنای آن تحلیلی نیز بر وزن برگزیدۀ شعرتان بر اساس اصول و مبانی پژوهشی که تازه شروع کرده ام بنگارم. دعوت می کنم که قبلا این پژوهش را در سروده آه لرزان ( مثنوی 6 ) در همین سایت مطالعه فرمائید. این انتخاب از آن لحاظ برایم مهم است و حتما برای خوانندگان و مخاطبین عزیز شما نیز، آموزنده و قابل توجه خواهد بود به این وسیله می توانند پاسخ های شما را به عنوان سراینده شعر بر این وزن و آن هم در یک قصیده بلند بالا و آن هم به این زیبایی بخوانند و مطالعه نمایند.در ضمن اگر اجازه بدهید حاصل این نگارش ها را در سایت های دیگر نیز به اشتراک بگذارم که هم شعر زیبای شما را بخوانند و هم از محتوای این نقد و بررسی آگاه گردند.همواره پایدار و سرفراز باشید.
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم