🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 ایران بانو

(ثبت: 227589) خرداد 18, 1399 
ایران بانو

 

«ایران بانو»

از تنم، بوی دود می آید

دست بر دست نگذار
در درونم آتشی بر پاست
می سوزانَد، ذره ذره، بی پروا
سبزترین شاخه‌های تُردم را

زنده زنده
خاکسترم کرده
دوری دست‌های مهربان تو

بلوط بر بلوط می‌سوزد
در نگاهم، گوزنی سراسیمه

داغِ لاله‌های واژگون
بر پیشانی
شانه‌هایت کجاست؟
در این پریشانی

زاگرست را دریاب
زاگرست تنهاست

#مینا_یارعلیزاده

 

 

 

نقدها
  1. سلام و عرض ادب خانم یارعلی زاده گرانمهر
    لب مریزاد
    ریتم های مختلفی در این سروده هست
    من ترجیح میدم فعلن این سروده را ( سپید موزون مقفی بنام )
    اولین مصراع را با ریتم زیبایی شروع کردید :
    از تنم بوی دود می آید ( فاعلاتن مفاعلن فع لن )
    در مصراع دوم ریتم عوض می شود
    دست بر دست مگذار ( فاعلاتن مفاعیلُ )
    در مصراع بعدی
    در درونم آتشی برپاست ( فاعلاتن فاعلاتن فاع )
    و الی آخر ….
    …………………………..
    این قافیه ها هم در سروده ی شما حضور دارند :
    ( برپاست ) ( کجاست ) ( تنهاست )( پیشانی ) ( پریشانی )
    ………………………….
    و اما توصیه ای که به شما بزرگوار می کنم این است :
    در شعر فارسی خواه کلاسیک باشد , خواه نیمایی , خواه سپید موزون / آنچه ساختار شعر را می سازد (( واحد سرایش )) نام دارد .
    در کلاسیک و در نیمایی , واحد سرایش (( مصراع )) هست .
    ولی عملکرد این واحد سرایش در کلاسیک فرق دارد با نیمایی .
    در کلاسیک , هر دو مصراع تشکیل یک واحد سرایش بزرگتر بنام ( بیت ) میدهند .
    در نیمایی ( برخلاف کلاسیک ) تنوع مصراع داریم .
    و این تنوع مصراع در نیمایی باعث شکل گیری یک واحد بزرگتر بنام ( بند ) شده اند .
    واحد های بزرگتر که گفتیم در کلاسیک به آن بیت میگوییم و در نیمایی به آن بند می گوییم باید دارای استقال واحدی باشند .
    یعنی اگر در کلاسیک به فرض مثال شعری در قالب غزل داشته باشیم به محض نگاه کردن به آن متوجه می شویم که آن غزل دارای چند بیت است . چرا متوجه می شویم ؟؟ چون واحدهای سرایش که بیت هست از لحاظ فرمی طوری مستقل از هم هستند که با یک نگاه کردن می توان تعداد واحدهای بکار گرفته شده را شمرد .
    در شعر نیمایی که واحد سرایش ( بند ) هست , باید نیمایی طوری سروده بشه که با یک نگاه کردن متوجه بشویم در آن نیمایی چند بند وجود دارد . بزرگترین اشتباه ساختاری که اکثریت نیمایی سرایان تا این لحظه به کرات مرتکب شده اند همین مشخص نبودن واحدهای سرایشی در شعر آنهاست .
    یعنی فقط تعدادی مصراع کوتاه و بلند را زیر هم ردیف کرده اند بدون اینکه مشخص باشد بند اول کجا خاتمه پیدا کرده و بند دوم از کجا شروع شده .
    در سپید بلند هم از قوانین نیمایی باید تبعیت بکنیم .
    یعنی سپید بلند را باید بند به بند بسراییم . طوری که آغاز و پایان هر بند مشخص باشد .
    توصیه ی من به شما در اولین قدم این است که اصل تفکیک بند را در حین سرودن رعایت کنید . و در انتشار هم بندها را منفک از هم بنویسید .
    در همین سروده میزان ذوق و سلیقه ی شما مشخص است . و امیدوار کننده
    فعلن روی تفکیک بند در سروده های بعدی تمرکز داشته باشید تا این اصل بنیادی در ذهن شما نهادینه شود . بعدها در مورد درست بودن ساختار بندها فرصت برای توضیح دادن پیدا می شود .
    🌹👌👌🌹

    • مینا یارعلی زاده

      خرداد 23, 1399

      درود و مهر استاد گرانقدر
      ابتدا حضور ارزنده و سبزتون درین صفحه را خوش آمد می گویم، از دیگر سو، افتخاریست هم‌تبار بودن باشما بزرگوار ادیب و ازان برتر می بالم که ادب و دانش خود را به رایگان در اختیار سایت و شاعران پاک قرار می دهید که این بزرگ‌منشی و وسعت‌نظر شما را می رساند که هرچه درخت پربارتر باشد فروتن و بخشنده ترست شاخه هایش را بر زمین ارزانی می دارد تا از سایه و ثمرش دیگران نیز بهره ببرند.

      بسیار عالی می شود اگر در مورد چگونگی و قوائد بندها در شعر نو و بایدهای آغاز و انجام هر بند برایمان متنی بنگارید بی گمان برای همگان مطلب بسیار ارزشمند و کاربردی خواهد بود و به نظرم سوال بسیاری از ما که واقعا یک بند در شعر نو می تواند چگونه انتخاب شود که اصولی باشد و شخصا از شما برای این آموزه ها قدر دانی می نمایم زیرا که این محفل برای تبادل ادب و دانش و بهره بردن از دانسته های یکدیگرست و ارتقا شاعری از همین خواستن ها و آموختن هاست.

      من این شعر که شما زحمت کشیدید و اینگونه نیک و ستودنی وقت ارزشمند خود را صرف واکاوی آن نمودید چنانکه فرمودید بند بند ویرایش می نمایم و ممنون می شوم دوباره ملاحظه نموده اگر نکته ای برای گفتن بود حتما در خدمت شما استاد عالی قدر خواهم بود و جامه ی عمل خواهم پوشاند و از نقد و نظرهای شما بسیار استقبال خواهم کرد

      دوجهان سپاس لطف و مهر حضورتان را
      در پناه حق پاینده و برقرار باشید و پیروز

      🌹🌹🌹

    • درودی دیگربار

      الن تفکیک خوب شد

      به این چیزی که میگم خوب و خوب دقت کن .

      شعر , وقتی که تازه خلق میشه , حکم سنگ الماسی رو داره که از معدن استخراج شده .

      سنگ الماس فی نفسه ارزشمند هست .
      ولی همین سنگ الماس وقتی تراش میخوره
      با اینکه از حجم اون کم میشه
      صدهابرابر به شفافیت و ارزش اون افزوده میشه .

      اینکه گفتم بندها را تفکیک شده بنویس برای این بود که اولن مخاطب بهتر با اون هماهنگ میشه و بهتر اونو میخونه و دومن هر بند حکم یک سکانس تصویری رو پیدا میکنه که بهتر میشه اونو پرداخت کرد و شکیل تر نمود .

      وقتی شعری تازه سروده میشه به اون میگیم ( برداشت اول )

      همیشه در برداشت اول نقصانها و کمبودها و حشویات و اختلال موسیقیایی و چینش نامرتب هست .

      برای برطرف کردن اونها باید دست به پردازش تصویر و رفع اختلالات موسیقیایی در برداشت اول زد و به سمت برداشت دوم حرکت کرد .

      در برداشت دوم نقصانها کمتر میشن ولی کاملن از بین نمیرن .
      آنقدر این برداشت ها باید تکرار بشوند تا تصویر ایده آل از لحاظ بلاغت و فصاحت به دست بیاد .

      همیشه در بین هر برداشت کسوف مشاعیر یا هوش سایه وجود داره .

      کسوف مشاعیر ناشی از هیجانات سرایش هست .
      در حالت کسوف مشاعیر شما نمی توانید معایب شعر را ببینید .

      برای اینکه بتوانید معایب را ببینید باید بعد از هر برداشت , به ذهن تان استراحت بدهید .

      وقتی ذهن استراحت لازم را کرد و از هیجانات سرایش که بواسطه ی تمرکز در حین سرودن ایجاد میشه که بهش کسوف مشاعیر می گیم , شما در بازنگری اون معایب رو می بینید .

      همین سروده که در برداشت های ابتدایی خودش قرار دارد . با چند برداشت دیگر قابلیت تبدیل شدن به یک شعر نیمایی زیبا را دارد .

      الان اگر دقت کنید( دست بر دست نگذار ) وصله ی ناجوری شده است . حتی می توانید اونو حذف کنید .

      از تنم بوی دود می آید
      در درونم آتشی برپاست

      این دو مصراع دارند قشنگ روی هم سوار می شوند .

      خب حالا اگر بخواهیم این سکانس تصویری را مدیریت کنیم باید با تکیه بر این دو مصراع و با طرح پرسش های هوشمندانه فضا برای تداعی های ذهنی را فراهم کنیم .

      چرا در درونم آتشی برپاست و از تن من بوی دود می آید ؟؟؟؟

      پاسخ هوشمندانه به این پرسش ادامه ی این سکانس تصویری را مشخص می کند .

      فعلن کاری با بقیه ی شعر نداشته باشید . فقط روی همین دو مصراع متمرکز شوید و برای پرسش مطرح شده پاسخی که کامل کننده ی آن باشد پیدا کنید .

      اینکار را که بکنید تازه اولین بند شعر شما در برداشت دوم خلق می شود .

      ببینم چیکار میکنه .

      • مینا یارعلی زاده

        خرداد 30, 1399

        درود و سلام

        جناب بختیاری ابتدا باید بگویم که بنده اصلا قصد سرایش نیمایی نداشته بلکه تمام تلاشهای من از نوجوانی تا به امروز سرودن سپید بوده من این قالب شعری را کاملا آگاهانه انتخاب نموده ام چون زبان روح و قلب و اندیشه ی منست پس به آن معتقدم و گه گاه شعر سپید هم با توجه به شرایط و مضمون، اندکی موزون شده و به شعری آهنگین تبدیل می شود مثلا درین شعر ازآنجا که سروده متاثر از تلخی اتفاقهایی در جامعه بود ، نگارنده سعی داشته تا با زبانی آهنگین تر غمی که سروده را به سوگ واداشته به شکل قابل تحمل و گوارایی به گوش خواننده برساند که تلخی اش در عین اثر گذاری آزار دهنده نباشد وگرنه اصلا لزومی به آهنگ برای سپید نبوده و بنده کاملا هوشیار تک به تک واژگان این شعر که اتفاقا از مرز بداهه گذشته و بسیار کوتاه شده است را با وسواس برگزیده ام “دست بر دست نگذار” شاید در نگاه شما چندان الزامی ندارد بل که برعکس این جمله تزریق تکاپویی است در مخاطب که کل ایرانیان است بانوی ایران چونان بانوان دیگری که در هجر یار در آتش بی درایتی و بی حرمتی ها قرار گرفته و از دوری دستهای مهربان یار خود، آتش بر جان و تنش افتاده، در این شعر فریاد کشیده و مویه کنان یار را می طلبد، با گذاشتن خود درین شخصیت از زبان این بانوی دردمند، هدف جلب حمایت ها برای حفظ این موهبت در معرض نابودی یعنی زاگرس که چون گیسوان این بانو مقدس اند، داشته، فقط گفتن غم و درد که هنر نیست هنر اینست که گره گشا باشد پس نگارنده با بهره گرفتن از تمی عاشقانه اندوه و خواهشی که سوژه ی اصلی شعر یعنی زاگرس متحمل بود بر زبان قلم به اهتزاز در آورده تا یک همصدایی ایجاد کند و علت این سوختن هم درین بند آمد “دوری دستهای مهربان یار”، یاری که یاریگر باشد و بسیار حرفهای دیگر که به همین بسنده میکنم
        ولی از دیگر سو قبول دارم که در شعر باید بندها رعایت شود تا فهم درستی از آن حاصل شود ازین رو از شما خواستم تا درین باره یعنی تفکیک بندها اگر مطلبی هست همینجا بیان کنید وگرنه بنده به هیچ عنوان قصد سرودن نیمایی ندارم و نخواهم داشت چون با سلیقه ی ادبی من جور نیست و نخواهد بود.

        سپاسگزارم از شما
        در پناه حق

        • سلام و درود بر شما خانم یارعلی زاده گرامی

          در کامنت اولم هم به رعایت تفکیک بند اشاره کردم و هم به وجود جملات موزون و قافیه هایی که بکار بردید و گفتم که هم در نیمایی و هم در سپید باید رعایت بشه . و چون سروده ی شما گاه موزون بود و گاه مقفی گفتم که ترجیح میدهم سروده ی شما را سپید موزون مقفی بنامم .

          یعنی نگفتم سروده ی شما نیمایی هست . بلکه در کامنت دوم گفتم سروده ی شما ( قابلیت تبدیل شدن به نیمایی را دارد ) و این به خاطر قابلیتی بود که در سروده ی شما تشخیص دادم ولی به شما تحمیل نکردم . فقط توصیح دادم .

          بعد از آنکه شما سروده تان را تفکیک کردید . در کامنت دوم درباره ی محسنات تفکیک بند توضیح دادم و برایتان نوشتم (( اینکه گفتم بندها را تفکیک شده بنویس برای این بود که اولن مخاطب بهتر با اون هماهنگ میشه و بهتر اونو میخونه و دومن هر بند حکم یک سکانس تصویری رو پیدا میکنه که بهتر میشه اونو پرداخت کرد و شکیل تر نمود .))

          بعدش در مورد فرایند پردازش هر سکانس تصویری ( هر بند تفکیک شده ) مختصر توضیحات ابتدایی را دادم .
          و برای مثال عرض کردم که آن دو مصراع موزون شما چنانچه پشت سرهم قرار بگیرند نه تنها همدیگر را پس نمیزنند بلکه به اقتضای آنچه در مورد پردازش هر بند اشاره کردم گفتم که می توان با ردیابی تداعی های ذهنی از آنچه داریم به آنچه در چشم انداز خود به ما نشان میدهند برسیم .

          بله , شما به سپید علاقمندید خیلی هم خوب

          این موزون بودن و مقفی بودن فقط مربوط به کلاسیک و نیمایی که نیست . بلکه شامل سپید موزون مقفی هم هست .

          سپید , یک گونه ی ادبی ست که جایگاه آن در ادبیات فارسی بین ( نثر ) هست و ( شعر )

          فضای مانوردهی سپید بین نثر هست و شعر

          از لحاظ فرمی , سپید چاره ای ندارد که از فرم بندهای نیمایی پیروی کند و اصل تفکیک بند را به تبعیت از نیمایی بپذیرد . بدون آنکه نیمایی باشد .

          اصلن سپید چیست ؟؟؟؟
          به خود شاملو مراجعه می کنیم تا ببینیم نظر شاملو در مورد سپید چیست . تا خدای ناکرده فردا شادان شهرو مورد انتقاد سپیدسرایان قرار نگیرد . آنچه می نویسم از زبان شاملوست و هیچ ربطی به شهرو ندارد .

          «شعر سپید، مطلق و مجرد است و می‌باید نامی دیگر از برای آن جُست. چراکه غَرض از شعر سپید نوعی از شعر نیست. یا چیزی است نزدیک به شعر بی‌آنکه شعر باشد و نزدیک به یک «نوشته» بی‌آنکه منطق و مفهوم آن منطق و مفهومی باشد که تنها با نوشتن، مرادی از آن حاصل آید. گاه نقاشی است، اما نمی‌توان به مدد نقاشی بیانش کرد. گاه رقص است، بی‌آنکه هیچ حرکتی بدان تحقق بخشد. گاه شعر است و از آن گذشته وزن و قافیه‌ای طلب می‌کند. تلاش می‌کند که نظمی به خود بگیرد، گاه فلسفه و گاه عکاسی است، کودک بهانه‌جویی است که بر هر چیز چنگ می‌زند»

          توضیحات :

          1- اینکه شاملو می گوید : شعر سپید، مطلق و مجرد است و می‌باید نامی دیگر از برای آن جُست ./ دارد از استقلال ادبی آن صحبت می کند . و چون یک گونه ی مستقل ادبی ست میگوید باید بفکر یک نام دیگری برای آن باشیم . چرا ؟؟؟؟ .. خودش در ادامه به این پرسش پاسخ میدهد .

          2- شاملو می گوید / چراکه غَرض از شعر سپید نوعی از شعر نیست. یا چیزی است نزدیک به شعر بی‌آنکه شعر باشد و نزدیک به یک «نوشته» بی‌آنکه منطق و مفهوم آن منطق و مفهومی باشد که تنها با نوشتن، مرادی از آن حاصل آید

          شاملو دارد می گوید که درست است که نام آنرا ( شعر سپید ) گذاشته ایم ولی نوعی از شعر نیست . و توضیح میدهد که این گونه ی ادبی نه نثر هست و نه شعر . اگرچه گاه به نثر نزدیک می شود و گاه به شعر

          خب حالا آن سپیدی که به شعر نزدیک می شود چگونه سپیدی هست ؟؟؟؟؟

          خود شاملو توضیح میدهد (( گاه شعر است و از آن گذشته وزن و قافیه‌ای طلب می‌کند. تلاش می‌کند که نظمی به خود بگیرد))

          گاه شعر است / یعنی وقتی که به شعر نزدیک می شود حالت شعری بخودش می گیرد یعنی تلاش می کند نظمی به خودش بگیرد و از وزن و قافیه هم بهره ببرد ))

          اینکه میگوید وزن و قافیه می طلبد و نظمی بخودش می گیرد منظورش در کلیت سپید نیست . اگر در کلیت باشد که دیگر سپید نیست . بلکه شعر نیمایی خواهد بود . پس مقصود شاملو از وزن و قافیه و نظم در کلیت اثر نیست .

          شما در سروده تان سعی کردید جملاتی را موزون و مقفی بگویید . من هم که در مورد همین ها توضیح دادم . قصد تحمیل کردن نیمایی را به شما نداشتم . ولی شما بعنوان سپیدسرا مجبورید چنانچه سپید شما به شعر نزدیک می شود از پتانسیل های نیمایی استفاده کنید . چرا ؟؟ چون شعر کلاسیک سنخیتی با سپید ندارد . و از لحاظ فرمی نزدیکترین گونه ی شعری به سپید فقط شعر نیمایی هست . اینکه مرتب در کامنت های قبلی ام , اشاره به نیمایی میکردم به خاطر این بود که سپید شما به سمت موزون بودن و مقفی بودن داشت حرکت می کرد و به شعر نیمایی داشت نزدیک می شد . اصلن لازمه ی سرودن سپید موزون مقفی این است که شاعر از شعر نیمایی شناخت لازم را داشته باشد .

          به هر حال برایتان آرزوی موفقیت دارم

          🌹🌹🌹

نظرها 28 
  1. امیر جلالی

    خرداد 18, 1399

    ملودی بسیار محزونی در جان اثر شما نهفته که البته با خواندن اولین دو خط، بگوش می رسد. بسیار زیبا بود و غمنامه ای بود بیاد ماندنی …
    لاله های دل ما واژگون مانده و خواهد ماند
    و بلوط بی کس ، در غم تنهایی ، خواهد سوخت
    زیبا بود و اثر گذار …
    درود بر شما

    • مینا یارعلی زاده

      خرداد 19, 1399

      درود جناب جلالی ارجمند و نیک اندیش
      آری همین گونه است که فرمودید اندوهی بزرگ قلمم را اشکریزان این درد بزرگ نمود و ازانجا که شعر ایینه قلب و روح شاعرست این اندوه در جان واژه ها منعکس شد و آهنگ این سوگ بر فراز زاگرس نواخته…
      سپاس که خواندید و بسیار ممنونم از نظر ارزشمندتون
      و به راستی که لاله های دل ما واژگون اند……

      سرافراز و پیروز باشید درپناه مهر🙏🌷🌹

  2. علی معصومی

    خرداد 18, 1399

    درود بر شما
    🌺🌸🌺🌸🌷🌺

  3. رسول رشیدی راد

    خرداد 18, 1399

    🌹🌹🌹🌹

  4. طارق خراسانی

    خرداد 18, 1399

    سلام و درود

    دیگر طبع انقدر قدرتمنددشدهذاست که تصادیر خیالی بمر را لحظه به لحظه می آفریند

    عالی ست

    در پتاه خدا 🌹

    • مینا یارعلی زاده

      خرداد 19, 1399

      سلام و درود و مهر باباطارق جان عزیزم
      ممنونم که می خوانی ام و سپاس از سبزی حضور و مهر کلامتون بزرگوار استادم
      زنده باشید و تندرست و پیروز🙏❤

  5. معتمد

    خرداد 18, 1399

    مهربانی

    مهربانی شیوه ی دیرین ماست
    مهربانی در جهان آیین ِ ماست

    ما زنسلِ مهربانان بوده ایم
    از تبار ِ قهرمانان بوده ایم

    آن که دارد مهربانی می کند
    شیوه ی خود راجهانی می کند

    در میانِ روزهای تلخ و سخت
    مهربان باشیم باهم چون درخت

    نامِ ما گر جاودانی می شود
    هموطن! با مهربانی می شود

    ما به همدیگر محبّت می کنیم
    هرچه را داریم،قسمت می کنیم
    :
    «عشق، اکنون مهربانی می کند
    خاک را گنج ِ معانی می کند »* :

    مهربانی شیوه ی دیرین ماست
    مهربانی درحقیقت، دین ِ ماست

    “یدالله گودرزی”

    • مینا یارعلی زاده

      خرداد 19, 1399

      درود مهربان ناشناس ممنونم از شعر انتخابی بسیار زیبا و ارزشمندتون
      به راستی که مهربانی ایین برتر ایرانی هاست و باید که برای همیشه بر این ارزش بماند، دست و دلهای مهربان بوسیدنی ست و محترم و ماندگار

      درپناه مهر بمانید 🙏🌹

  6. علی سیاوشی

    خرداد 18, 1399

    بسیار زیبا و دردمندانه . غم شما در این مورد ستودنیست . باشد که بتوانیم دوباره سرسبزی جنگلهای بلوط را به نظاره بنشینیم .🍀🍀🍀🍀🍀🍀

    • مینا یارعلی زاده

      خرداد 19, 1399

      درود جناب سیاوشی عزیز
      امید که همینگونه شود🍀
      که ذره ذره وطن چون تن ادمی عزیز و ارزشمند است
      و داغ هیچ عضوی ازین مجموعه ی عزیز دیدنی نیست
      زنده باشید و پیروز
      در پناه مهر🙏🌹

  7. فریبا نوری

    خرداد 18, 1399

    درودها مینا یار علیزاده عزیز
    عالی
    🌹🌹🌹

    • مینا یارعلی زاده

      خرداد 19, 1399

      درود و مهر استادِ ادیبُ شاعربانوی محقق و فرهیخته و افتخار پاک و پاکیان بانو نوری خواهر بزرگوارم که منت نهادی بر سرم ، یک دنیا مهر نثار قدمهایت بر پلک دل، عزیز دلی، بسیار سپاس، حضورتون تا همیشه سبز و سایه سار شاعرانه هایم باشد انرژی مثبت و قلب تپنده ی سایت
      فدای مهرتون مینایارعلیزاده خواهر کوچکت❤❤❤

  8. حسن مصطفایی دهنوی

    خرداد 19, 1399

    درود ها بانو
    بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
    سربلند و پاینده باشید
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    • مینا یارعلی زاده

      خرداد 19, 1399

      درودها جناب مصطفایی همراه گرانمهر و بزرگوار
      سپاسها برای مهر حضورتون
      زنده باشید و پیروز و تندرست🌹

  9. سپیده طالبی

    خرداد 19, 1399

    متعهد و زیبا
    دست مریزادتان باد
    و درودها تقدیمتان بانوی نازنین🌺

    • مینا یارعلی زاده

      خرداد 19, 1399

      درود و زنده باد به ادیب و شاعربانوی بی مثال پاک
      ممنونم از نگاه پرمهرتون و مسرورم از حضور بسیار ارزشمندتون

      درپناه مهر باشید، سرافراز و پیروز🌺🌹

  10. سیار عالی و غم انگیز سرودید احسنت.آفرین مهر بانو به شعر مرگ برگ ما هم سری بزنید
    توصیفی غمبار از آتشی که به دامن جنگلهای زاگرس مرکزی هم افتاده

    • مینا یارعلی زاده

      خرداد 21, 1399

      درود بر شما جناب گندم کار ارجمند
      اشعار شما نیز بسیار خواندنی و با شکوهند
      نویسا و مانا باشید
      ممنونم از لطف حضورتون🌹🌹🌹

  11. اسماعیل علیخانی

    خرداد 22, 1399

    سلام
    دردنامه ای زیبا در غم زاگرس بود
    احسنت

    • مینا یارعلی زاده

      خرداد 23, 1399

      درود بر شما جناب علیخانی عزیز
      آری ، سپاس از خوانش خوب شما
      و نظر و حضور بسیار ارزشمندتون
      زنده باشید🌹

  12. محمدرضا نعمت پور

    خرداد 22, 1399

    زیباست🌹🌹

  13. جواد مهدی پور

    خرداد 23, 1399

    درود بر شما بانو یار علی زاده گرامی

    همیشه از اشعار پاکتان لذت می برم

    عالی سرودید

    💐🙏💐

    • مینا یارعلی زاده

      خرداد 23, 1399

      درود و مهر جناب استاد مهدی پور عزیز و ارجمند
      گوارای نگاه، سپاسگزارم مهر حضورتان را
      زنده باشید و پیروز 🌹🌹🌹

  14. مجید محمدی

    خرداد 28, 1399

    سلام و درود
    بسیار زیبا بود🌺🌺

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا