🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 ایستگاه قطار

(ثبت: 250921) شهریور 17, 1401 
ایستگاه قطار

 

در انتظار دیدنت بودم قطار رفت
آن وقت ، اشک از دیده ام بی اختیار رفت

من ماندم و یک ایستگاهِ خالی از تو
وقتی که پیش چشم های من قطار رفت

دسته گلی از دست من اُفتاد و جا ماند
پشت قطار ، من ماندم و دل بی قرار رفت

یک ایستگاه چشمش به من خشکید ، اما
پیش دو چشمم آن مَه نیکو عُذار رفت

پا نای رفتن یک قدم در خود نمی دید
دل با تو ماند و در پی ات از این دیار رفت

چندیست چون شبگرد عاشق روز و شبها
نالم که از شهر و دیار من بهار رفت

 

محمد رضا شرعی
شبگرد
تیر ماه 1400

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا