🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
باران فصل قارچ
آرام میچکد
از ابرهای درد
بر برگهای زرد
بارانِ چسبناک
بیزنگ، بیصدا
امّا میانِ همهمهی بوتههای لُخت
در بادهای سخت
بارانِ بیعبور …
دفترچهی قطور و … قطار و … قلمزدن
برقِ خفیفِ دود
از کندههای کهنه و پوسیده در فشار
از هالههای یخ
از سطحِ لیزِ دامنهی تندِ ساحلی،
تا مرز پرتگاه،
رفتن … میانِ برفِ کبودش …قدم زدن
باران فصل قارچ
باران تند نیست:
نمناک،
از غمِ خوشِ اندیشناکِ او
ماندن … تمام ثانیهها را به هم زدن …
#فریبا_نوری
هجدهم خرداد نودوپنج
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (13):
دی 28, 1400
با درود به دوستان
حدود 6 سال قبل که این شعر سروده شد در نقد شعر گفتگوهای بسیار جالبی بین دوستان شکل گرفت. با این توضیح که در نسخۀ حاضر ، بند کندههای پوسیده ویرایش شده است؛ و زمان قابل مشاهده برای ثبت کامنت ها در سایت شعر نو در اشعاری که چند سال از زمان ثبتشان گذشته، دقیق نیست؛ گفتگوها را در این کامنت میگذارم:
– قاسم بیابانی | ۶ سال و ۱ ماه پیش
سلام بانو شعر بسیار زیبایی بود و دلچسب اما زنگ و صدایش در دلم پیچید
فقط یک نکته در بند دوم
اما میان همهمه های بوته های لخت به نظرم از نظر اهنگ کمی به ویرایش نیاز دارد به نظر می اید اما میان باید تغییر کند یا همهمه که مثلا به جای همهمه بگوییم خش خش که بعدش با بادهای سخت هم هماهنگ بشه
اما شعر واقعا عالی بود
– اکبر رشنو | ۶ سال و ۱ ماه پیش
فراوان درود
بر این وزن درد و دود
مرز میان شجاعت و ترس
اینهمه نماد ، زیر لب مفهومی ملس ، درنزدیکی مرز ی بسان ساحل ودریا
باریکتر زمو اینجا و هر بار زیر پوست معنی این یکی در دل اون یکی و بر عکس می رفت در
تمّوج و جزر و مد شدید
و این براُّی لطیف
با ذهن زمخت چه می کرد و اما خلجان جان بی کار نبود
از پنجره ی بود کنجکاویش گل می کرد سر می کشید
به این کند ه فرتوت نجیب در برق و دود
و یخی از اعصار نشسته یر زا نوی صلابت
اینهمه برگ و بار درخت و باران که چه ها می کرد
بر دوخته ام به هم در ظرافتی کش مایه تحسین و بهت انجمن
که بگویم ” درد دارم ” و یک دفترچه هم از این مهمتر
با پای قلم قدم می زنم در نیاز
فهمم مانده در این مزه ملس
در مدحی شبیه ذم و یا بر عکس
قضاوت لنگ انداخته زیر پی این واژه های زخم
قالب می شکنم در نگاه
و اینهمه پیچ و تاب
تابم می داد و پیچ که همیشه بود خطر ناک
این بار در ناهنجاری و اژه ها گم می شوم
با اون قطار
با اون دفترچه ی درد
و که باد کرده و آماس و و رم زیر لب و هرچه زرد
از پی م می ترسم مسری ، مِر سی ، مُرسی و میانه همه اینها
خونم به جوش آمده
سر می روم با سر می روم
و این هذیان نقدی و یا نه نظری در زیر تخته سنگ فخامت
که خود از این بدترش روی سر دارم
و جز دست مریزاد چه بایدش گفت و مدتیم هم گل ممنوع بود
و اما من درد گل دارم
– محمد سعيد عرفاني منش | ۶ سال و ۱ ماه پیش
سلام خانم نوري
بين 5 شعر آخرتون بعد از گيلاس هاي وحشي، انتخابم اين شعر است كه شاعرش دنبال نوآورهايي نيز در فرم بوده كه در كنار موسيقي دروني و بيروني و كناري شعر خوبي را سروده است.
مثلا” موسيقي نهان در واج آرايي ها:
از ابر/ بر برگ
باران بي عبور “ب”
قطور و قطار و قلم زدن : “ق”
عبور و دفترچه و قطور و قطار : “ر”
از كنده هاي كهنه ي پوسيده ي نجيب “كسره”
و در ساختار كلي:
قلم زدن و قدم زدن و به هم زدن
و بايد گفت كه وراي تركيب خوش صورت الفاظ در عبارات و كل فرم، معاني به درستي نهان شده و صرفا” شعر در فرم و “چگونه گفتن” گرفتار نيست بلكه معنا نيز به درستي بازتاب يافته و شاعر به “چه گفتن” نيز به همان اندازه ي “چگونه گفتن” فكر كرده است.
موفق باشيد
– غلامرضا زربان | ۶ سال و ۱ ماه پیش
باران // قارچ
چه وجه مشترکی بین این دو وجود دارد؟! …
تابستان / گرما/ …
… آها، باد!
حالا آن اتفاق در ذهن خواننده هم جان می گیرد. باد می آید و موجی از هاگ ها را با خود به سیر در می آورد. شبیه موجی از باران که صورت تو را هدف می گیرد …
پس می توان بگویم “باران فصل قارچ” ترجمه ی دیگری از “باران هاگ” است. تشبیهی از نوع حرکت هاگ در هوا به باران.
مختصری در مورد گرد افشانی قارچ ها که بخوانیم قدری تصویر روشن تر می شود:
دانههای هاگ قارچها در مناطق معتدله با گرمای بهار ظاهر شده و به حداکثر تعداد خود در حدود تیر و مرداد و مهر و آبان میرسند.
وضعیت هوا بر میزان بروز علائم زکام بهاره تاثیر مستقیم دارد. روزهایی که هوا بارانی، ابری و آرام است، انتشار دانههای گرده و قارچها به حداقل میرسد. بالعکس زمانی که هوا گرم، خشک و همراه با وزش باد است، دانههای گرده و قارچها به سرعت در اطراف منتشر می شود.
منبع: پورتال جامعه سلامت
اما چرا قارچ؟! قارچ چه سهمی در این شعر دارد؟
شاید چون “قارچ” نماد تنهایی ست. این شعر، شعر “تنهایی” ست. و این تنهایی، شاعر را به مقصدی خاص می برد …
“سر ریزِ سطحِ دامنه ی تیزِ ساحلی ،
– تیره –
به پرتگاه
رفتن … میانِ برفِ کبودش …قدم زدن”
این مقصد کجاست؟!
هرکجا هست، انگار فرمان را می چرخاند و دوباره به زندگی بر می گردد:
“نمناک از
غمِ
خوشِ
اندیشناکِ
او
ماندن … تمام ثانیه ها را به هم زدن …
نشد شایسته ی این شعر بنویسم . عذر تقصیر دارم …
– سلمان مولایی | ۶ سال و ۱ ماه پیش
سلام
و
زربان عزیز سپاس ویژه برای انتخاب شعر و دقت نظر همیشگی و راهگشای ات ..
اما این شعر برای من در سه کلمه خلاصه می شود : تنهایی همه گیر
قارچ را به تناسب فیزیکی نخواندم در همان نگاه اول به رشد قارچ گونه تنهایی رسیدم
پس از خواندن شعر ..
برگ های زرد ، بوته های لخت ، بادهای سخت ، بی صدا ، بي زنگ ، ابرهای درد و قطار و
قلم زدن همه این ترکیبات مرا به سمت فیلم اخرالزماني از جمله کتاب الی و فضای حاکم
آنها کشاند .. تنهایی دردناک بشر که مسری ست و مثل قارچ رشد می کند ..
سپاس ..
– فرزاد امین اجلاسی | ۶ سال و ۱ ماه پیش
درودها حضور ارجمند بانو نوری و جناب زربان گرامی
نگاه من به این سروده شاید قدری متفاوت باشد با آنچه تا به حال در این
صفحه در میان گذاشته شد . و شاید با آنچه شاعر می خواسته بگوید
نیز منطبق نباشد اما به هر روی ….. و با پوزش پیشاپیش :
باران اصولاً باید نمادی از فضائی شاعرانه و خیال انگیز و … باشد . پس
چرا باران بی عبور ؟ کدام باران است که عبوری در خود به همراه ندارد ؟
شاعر بیان می کند این باران باران ، باران فصل قارچ است . آیا منظور
یکی از فصول سال است ؟ به گمانم نه اینجا قارچ نمادی از فصلی است
که انسان امروزه در آن زیست می کند در فضای انفجار قارچ گون اتم در
هیروشیماو یا رشد سریع قارچ های سمی نادانی آرام و بی صدا در
میان هیاهوی هیچ از گلوگاه نمادین بوته های نحیف و لخت ( شاید نماد
انسان امروز ) در مصاف و در مقابل تهاجم بادهای سخت ِ آزمون های
پیچیده و دشوار . بارانی در فصلی از زندگی انسان که عبور حیات از آن
ناممکن .
دفترچه های قطور …. اشاره به تاریخ نگاشته شده و قطور سرگذشت
انسان سوار و در حال حرکت با قطار زمان از ابتدا تا بدینجا روبه سوی
نامعلوم کدام فردا ؟
تشعشع اندک و ضعیف دانایی از باقیمانده ی بخش اصیل و نجیب و
روشن انسان از گذشته ای که چون لوحی نانوشته بود و روشن . اما
اکنون و در اینجا روبه سوی پرتگاه ِ جمود و رمهریر نادانی .
رفتن و در یان فصل سرد در میان برفی قدم زدن که آن نیز حتی دیگر
سفید نیست و جز ظاهری از برف ، کیفیتی با خود به همراه ندارد.
و لذا باران فصل قارچ
باران یا آنگونه که شاعر تصویر می کند نم بارانی است تداعی گر
اشک جاری ناشی از اندوه و اندیشه و پروای سرانجام او (انسان)
و نهایتاً در انتظار ماندن و شمارش دم به دم و مضطرب ثانیه ها ….
نمی دانم تا به کجا؟
شعری بسیار ارزشمند و نادر از شاعری متفکر و اندیشمند نه
بخاطر پیچیدگی آن بلکه بخاطر حمل ِ مفهوم و معنائی ژرف و
دردمند و انسانی و شاعرانه و درک ناب آن از لحظه که نشان از
بلوغ فکری شاعر و پختگی تفکر ایشان دارد و ……….
اگر کاستی و عدم انطباقی باشد پیشاپیش از حضور شاعر محترم
پوزش می طلبم .
پاسخ
دی 28, 1400
سلام و درود و احسنت بر شما،
شعرهای زیبای شما،
همیشه خواندنی است. 🌿💐🌿🌹
پاسخ
دی 28, 1400
درود و سپاس از مهر حضورتان 🌷🌷🌷
پاسخ
دی 28, 1400
دفترچهی قطور و … قطار و … قلمزدن
چقدر این فضا سازی
و واج آرایی رو دوست داشتم
عالی بود🌹👏
پاسخ
دی 28, 1400
سلام بانو ایرانپور عزیز
سپاس از مهر حضور و دریافت نظر ارجمندتان
🌷🌷🌷
پاسخ
دی 28, 1400
درود زیباست🌨🌨
قلمتان مانا🌨
پاسخ
دی 28, 1400
درود و سپاس از مهر حضورتان 🌷🌷🌷
پاسخ
دی 28, 1400
درودهابانو
زیباودلچسب
افرین برشماوقلمتان.
پاینده باشید.
👏👏👏
پاسخ
دی 28, 1400
درود و سپاس از مهر حضور و دریافت نظر گرامیتان
🌷🌷🌷
پاسخ
دی 28, 1400
بسیار زیبا بود
درودها بانو نوری عزیز 🌺🌺
پاسخ
دی 28, 1400
درود و سپاس بانو حسینی عزیزم 🌹🌹🌹
پاسخ
دی 28, 1400
سلام..
درود بر شما
بسیار زیبا و پر معنی
زنده باشید و پایدا
….
🌹🌷🙏
آماده ام که خرابم کنی اما
آواره را که زلزله ویران نمی کند
کاری که با منِ غمگین تو کرده ای
هرگز غروب جمعه ی آبان نمی کند
در انزوای خودم با خودم گُمم
آماده ام که بمیرانی ام هنوز
مردی که رو به گلوله نشسته است
سر از تفنگ تو پنهان نمی کند
پاسخ
دی 28, 1400
درود و سپاس از مهر حضورتان جناب خوشرو گرانقدر
و سپاسی دیگر برای شعر اهدایی رزشمند و زیبایتان به این صفحه
🌷🌷🌷
پاسخ
دی 28, 1400
مبهوت تصویرسازی و آهنگ خوش شعر شدم
واج آرایی و انتخاب واژگان خوش نقش و… چنان استادانه بود که شعر همچون فیلمی در نگاهمان تداعی می شد
واقعا دستمریزاد استادم، درودها بر شما باد
👏👏👏👏👌👌❤
پاسخ
دی 29, 1400
درود و سپاس از مهر حضور و دریافت نظر ارجمندت مینا یار علیزادۀ عزیز
🌷🌷🌷🌷🌷
پاسخ
دی 29, 1400
بارانِ فصلِ قارچ ,..
بارانِ تنُد نیست:
درود بر مهربانوی مهرنگار خانم نوری ارجمند
لب مریزاد
همراه شدن با احساستان زیباست
باران فصل قارچ
آرام میچکد
از ابرهای درد
بر برگهای زرد
از هم قدم شدن با قلم تان لذت بردم .
نبض قلب و قلم تان همواره در تپش👏🌹🌹🌹
پاسخ
دی 29, 1400
سلام استاد گرانقدرم
بی نهایت خوشحالم از دیدار دوباره تان
و بسیار سپاسگزارم از مهر حضور و دریافت نظر ارجمندتان
این روزها که مشغول بازنگری و ویرایش اشعار سال 94 تا 96 خود هستم، آنقدر دلم برای یکایک دوستان و اساتیدی که در آن روزها فعالانه و عاشقانه نسبت به شعر، عالمانه نسبت به متن، دلسوزانه، صمیمانه، و متعهدانه نسبت به شاعر روی اشعار کامنت میگذاشتند تنگ شده بود و تنگ شده است که حد نداشت و ندارد.
زنده باشید و تندرست
🌷🌷🌷🌷🌷
پاسخ
دی 29, 1400
نمناک،
از غمِ خوشِ اندیشناکِ او
درودتان خانم نوری
بی نظیر هستید گرامی بانو
پاسخ
بستن فرم