🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 باید خودم را جمع کنم

(ثبت: 262491) مرداد 9, 1402 

 

آینه؛ نبودنت را فریاد کشید
چنان که خورشید در افق محو شد
ساعت دیواری مدام دهن کجی می کند
عقربه ها دستشان در یک کاسه است برای شکنجه…
حتی پرده خنده زنان نسیم را در آغوش کشیده
پچ پچ هایشان گوش فلک را هم کر کرده:
قرار تانگو تا سپیده دم…
آتش به جانم می کشد این هم آغوشی
خنده های تا سر صبح….
گویی نسیم هم سر جنگ دارد
عطر موهایم در پیچ و خم جاده گم خواهد شد پس این آبشار را می خواهم چه کار؟؟؟
کارش را یکسره کردم!
اینبار دل آینه لرزید از خرمن آشفتگی
باید خودم را جمع کنم
تمام سلول هایم کف اتاق نیمه تاریکم پخش و پلاس
باید خودم را جمع کنم
از لابه لای کاغذهای مچاله شده دیروز
شاید هم هفته پیش
حسابش از دستم در رفته
باید خودم را بتکانم!!!
زیر آوار؛ نفس کشیدن سنگینی می کند
بر تن لرزانم
تب هشت ریشتری دارم!!!
باید خودم را جمع کنم
کورمال کورمال خودم را به پنجره می رسانم تا به آغوش ماه پناه برم
همان که کبوتر پیغام رسانم شده…
هر شب برایش از تو می گویم
باورت میشود از دیدن اشک هایم کمرش خم شده ؟!

 

 

نظرها
  1. محمد رضا خوشرو

    مرداد 10, 1402

    درودها

    زیبا بود و خلاقانه

    موفق باشید .

    🌹

  2. نسرین حسینی

    مرداد 11, 1402

    درودها نازنینم پروانه عزیز آجورلو

    زیبا بود ودلنشین
    قلمتون ماندگار 🌺🌺👏👏

  3. سپیده اسدی(مهربان)

    مرداد 12, 1402

    احسنت👏👏👏

  4. سخاوت

    فروردین 25, 1403

    درود بر شما انقدر رقص قلمت زیباست که هر بیننده ای را در هر مسیری با هر تفکری به سکوت و تامل وا می دارد
    🌹🥀

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا