🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
از من عبور می کنی از روزهای خوب
شبها مگر ستاره نبودیم خانه را!
ای ماهِ سر به خاک که غربت نشسته ای
برگرد راهِ رفته یِ این آشیانه را
برگرد در تلالو خورشیدِ چشمِ تو
پا گیرد این ستاره ی در خون تپیده باز
برگرد حوضِ چشمِ مرا خیسِ آب کن
چشمِ مرا غمت به تلاطم کشیده باز
زانو بغل گرفته دلم، ناله می کند
خون می خورم که رفعِ عطش کرده باشَمَش
چون یاکریم طوقِ غمت رویِ گردنم
این یادگاری است و به جان دوست دارمَش
ارغوان
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):