🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
باور نداری قدرت ِ بال و پرم هستی
گلواژه های آتشین در دفترم هستی
چشمان ِتو دارد به لب خورشید ِ عالمتاب
چون گوهری تابنده در چشم ِ ترم هستی
از این همه دیوار ِ سنگی ها نمی ترسم
بین در و دیوار ِ غم ها سنگرم هستی
در بی صدایی گم شدم امشب صدایم کن
رویای صدها پنجره در باورم هستی
چون موج ِاحساسی تلاطم در سفر دارم
در هر مسیری در بغل برگ و برم هستی
از بغض ِ لبریزم غزل شد مشتعل بر خیز
خط و نشانی از زلال ِ کوثرم هستی
چون آتشی جامانده ام در زیز ِ خاکستر
حس ِ شکفتن در سرور ِ ساغرم هستی
چار فصل ِ تکرار ِ طلایی در شب ِ تقدیر
آیینه در آیینه عشقی ، دلبرم هستی
طلعت خیاط پیشه
طلای کرمانی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (9):
خرداد 30, 1402
سلام و عرض ارادت به بانوی فرهیخته و بزرگوار خیاط پیشه …
درود بر شما …دستمریزاد …
بیت هفتم سهوالقلمی پیش آمده و ردیف( هستی) اشتباها (دارم) تایپ شده …
پاسخ
خرداد 30, 1402
سپاس از توجه ولطف شما
در پناه خدا از هر گزندی در امان باشید
💐🍃
پاسخ
خرداد 30, 1402
سلام و درود
شادمان لبریز غزل باشید🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 1, 1402
درودها بانوجانم بسیار زیبا بود
چون آتشی جامانده ام در زیز ِ خاکستر
حس ِ شکفتن در سرور ِ ساغرم هستی
🌺🌺❤️❤️
پاسخ
تیر 3, 1402
بسیار عالی بود زنده و پاینده باشید ارجمند و گرانمایه
پاسخ
تیر 20, 1402
درود خانم خیاط پیشه
بهره بردم با آرزوی توفیق الهی 🌷🌷
پاسخ
بستن فرم