🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 *بهاری که رفت ….

(ثبت: 260963) خرداد 31, 1402 
*بهاری که رفت ….

 

بهاری که مست آمد و مست رفت
دلی را به عشقی نپیوست رفـت

ز ما کرد عطر نــــوازش دریــــغ
گلی را به شبنم نیـــــارست رفت

کتــــاب تــــــمنّای آلالـــــه را
به داغی عیان مُهر زد بست رفت

به میخانه مانند پیــــــرار و پــار
نپرسید آیا کسی هست؟ ….رفت

پرستو هــــم این راز فهمیده بود
که کنج رواقی بننشست ، رفـت

به پـــای گلی ، نقش بر کاغـذی
هزار دلم خواند و از دست رفت.

 

 

 

نقدها
  1. نشانی سرراست ! ……………………..

    در مجله ی جوانان امروز – یکی از هفته نامه های سابقا پرتیراژ روزنامه ی اطلاعات – که ارادتمند در سال های دهه ی 60 و 70 همه کاره اش بودم و یکی از غنی ترین صفحات شعر مطبوعات را در آن ارائه می دادم همکاری صفحه خوان به نام « م.ش » داشتیم که در شعر « الف » تخلص می کرد.
    روانشاد « م.ش » که پدر شهید نیز بود مردی شوخ طبع و اهل مطایبه بود و من و او اخوانیه های زیادی برای هم گفته بودیم. یک روز از دوران جوانی خود و شور و شوق زایدالوصفی که برای سرودن و درج شعر در مطبوعات داشت سخن به میان آورد و در حین ذکر خاطرات ، کتابچه ای مندرس از شعرهایش را که در دهه ی 30 چاپ و منتشر شده بود از کیف دستی اش بیرون آورد و جهت تورق به من ارائه داد. ناگهان تیمور گورگین – شاعر و پژوهشگر شعر گیلک – که اتفاقا در تحریریه ی روزنامه همکارمان بود و سابقه ی دوستی دیرینی با « م.ش » داشت از راه رسید و همین که کتابچه ی مذکور را در دستم دید با صدای بلند خندید و رو به « م.ش » با شوخی و مزاح گفت : همان کتاب معروف است؟
    « م.ش » که گویی ازاین حرف گورگین خوشش نیامده بود سری به تأیید تکان داد. دراین اثناء روانشاد « م.ش » برای آوردن چای به آبدارخانه رفت و من از فرصت استفاده کرده و دلیل خنده ی بلند گورگین را که فهمیده بودم مربوط به آن کتابچه است پرسیدم.
    تیمور گورگین خنده ای دیگر سر داد و گفت : آن زمان که « م.ش » این کتابچه را چاپ و منتشر کرد ، در مغازه ی یکی از منسوبین اش کارگری می کرد. بعد از چاپ کتاب ده ها جلد آن را به کتابفروشی روبروی مغازه ی فامیلش به امانت سپرد تا به تدریج به فروش برود. خوب به یاد دارم وقتی یک جلد از کتابچه را به من که دوست گرمابه و گلستانش بودم هدیه کرد ، پس از تورق بر پشت جلد کتابچه عبارتی دیدم که هم شگفت زده شدم و هم از خنده روده بر و مدت ها ذکر آن عبارت نقل محافل ادبی آن روزگار بود.
    پرسیدم مگر پشت جلد چه عبارتی چاپ شده بود؟ گورگین گفت: عینا این عبارت: « شعردوستان گرامی ! لطفا برای ابتیاع این مجموعه به کتابفروشی روبرویی مراجعه فرمایید » . من نیز نتوانستم از خنده خودداری کنم. حالا خودتان فکرش را بکنید : این کتاب در ده ها وصدها مکان مختلف از خانه و مغازه و داخل خودرو گرفته تا کارگاه و مزرعه و … و … آن هم دراقصی نقاط مملکت ممکن است در دست ده ها و صدها نفر باشد آن هم با آن عبارت مضحک کذا !
    به گورگین گفتم ولی پشت جلد این کتابچه چنان عبارتی درج نشده است. با خنده افزود: وقتی شاعر متوجه شد که چه گافی داده است ، همه ی جلدهای کتابچه را – که بالغ بر 3000 نسخه می شد – با زحمت و مرارت فراوان جمع کرد و چندین شبانه روز نشست تا آن عبارت را از پشت جلد کتابچه حذف کند !

نظرها
  1. معین حجت

    خرداد 31, 1402

    درود استاد …
    بسیار زیبا و دلنشین سروده اید 👏👏👏💐💐💐

  2. طلعت خیاط پیشه

    خرداد 31, 1402

    درود بر استاد خوش عمل کاشانی ارجمند
    مثل همیشه زیبا و خواندنی قلم زده اید
    سایه ی مهرتان مستدام
    👏👏🌺👏🌸👏🌺👏🌸💐🌿🍃

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا