🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 حساب و کتاب

(ثبت: 260604) خرداد 15, 1402 

 

اندوه جان خسته گران شد
ساقی بیار جام شرابی
پرکن سبو ز باده پیاپی،
خواهم ببینم از تو شتابی

ویرانه را به غیرمرمت
باشد به دل نهفته چه حاجت
بنما ز جام عشق  خرابم
آباد کن مرا ز خرابی

مِی ده مرا ز جام بلورین
یا بر سرم بریز پیاپی
تا از کرامتِ تو نماند
بین من و شراب حجابی

نوشم شرابِ ساغر رنگین
یا تن درون خمره بشویم
تا گیرم از شراب ملون
سرتا به پای خویش خضابی

عمرم به رهن باده سپردم
بود و نبودِ من پیِ مِی شد
نه دفتری بمانده نه دلقی
با من مکن حساب و کتابی

چشمت منورست به ساغر
با گوشه چشم خود نظری کن
زن بر دل غمین و سیاهم
از دیدگان، خدنگ شهابی

بالاست قامتِ تو و پستم
دور از تو ام ولی نه غمینم
وقتی که کام و بهره بگیرم
از سایه ی تو همچوسحابی

تسکین غم بدست تو باشد
منت گذار بر سر مسکین
خواهم ز مرحمت که بریزی
بر قلب شعله ور شده آبی

هر عاشق است سائل عشقی
گرچه اجابتش ننماید
خوش باد عاشقی که بگیرد
در راه عشق خویش جوابی

می با طرب به دل بنشیند
مطرب بکوش در طلب ما
چنگی نواز و دایره ای زن،
تار و سه تار و عود و ربابی

افتاد کیش من  به کمندت
گشتم غلام درگه حسنت
برگردن نحیف غلامت
ازکفر زلف توست طنابی

فرمود خواجه باده پرستی
کاری نکوست در ره مستی
خیز و بکوش ازچه نشستی
کن عزم جزم کار صوابی

عمرت هدر مده به بطالت
باقی گذار نام نکویی
گل میرود ولیک بماند ،
از او شمیم و نام و گلابی

 

#باقی
#مهدی_شریفی_زاده