🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بوسه ای تعارفم نکرده است آفتاب
سایه ی مرا هزار بار،
ابرهای تیره سر به نیست کرده اند.
من ولی،
همیشه سر به راه بوده ام عذاب را.
رشک برده ام،
و می برم هنوز هم،
خلسه های نابِ بی خیالی حباب را.
عشوه می خرم اگر چه گاه گاه،
ماهتاب را،
حظّ نبرده ام،
به هیچ وجه،
هیچگاه،
جرعه ای- مگر که در خیالِ خود-
از تو، ای فرشته ای که نیستت رقیب در جهان،
جز همین کرشمه های ناب را!
غمزه های گرچه یکسره پرآب و تاب، لیک دیریاب را
تو، ولی دریغ
درک، جرعه ای نمی کنی
زلالیِ صفای این اسیرِ در خودت مذاب را
این که یافته ست
در سرابِ عشقِ تو،
گنجِ رنجِ بی حساب را
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
فروردین 21, 1401
رشک برده ام،
و می برم هنوز هم،
خلسه های نابِ بی خیالی حباب را.
درودها استاد حاج محمدی گرانقدر 🌸👏🌸
پاسخ
فروردین 21, 1401
درود بر سرکار عالی🌹🌹🌹🌹
و طاعات و عباداتشان قبول درگاه حضرت حق🙏
پاسخ
فروردین 21, 1401
تو، ولی دریغ
درک، جرعه ای نمی کنی
زلالیِ صفای این اسیرِ در خودت مذاب را
این که یافته ست
در سرابِ عشقِ تو،
گنجِ رنجِ بی حساب را
سلام و درود بر استاد گرانمهرم
حضرت ابراهیم حاج محمدی
بسیار زیباست
لذت بردم
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👌🌹🌿
پاسخ
بستن فرم