🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
سال ۱۳۶۷ بود
که فهمیدم از لای انگشت های خیابان خون می چکد
آن وقت دل به زنی بستم
که نامش زمانه بود
و قرار بود با دامنی از پونه بیاید
و رسن های پیر را پاره کند .
..
زمانه وقتی آمد
که مارها ماسک زده بودند
و از لای انگشتان خیابان ،
خیال بود که می چکید ..
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (15):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (22):
شهریور 10, 1402
ممنونم مهدی جان
گاهی که از برخی قلمها چون قلم شما مجابم می کند که بیشتر بخوانم و سواد بی کم و کیفم را ارتقا ببخشم . معتقدم اگرچه عمری به نوشتن و خواندن سپری کردم اما هنوز ابتدای راهم . در مورد شعر هم اگرچه منظور خود شاعر از زمانه همان روزگار بوده ، اما تنوع برداشت از مار و پونه و زمانه را از سوی دوستان دوست دارم .
خلاصه دستت مریزاد
پاسخ
شهریور 1, 1402
سلام به مهرداد مانا شاعری که امضایش پای تمامی اشعارش هست هرجا که هست شلوغی و سرزندگی است و کمتر صاحب صفحه ای تحمل شعرهای انتقادی اورادارند
مانا از آن شورشیان آرمانخواهی هست که دردهای اجتماع غم زده خود را با شورش کلمات بر صفحات به تصویر می کشد و اگر لازم شد حتی در کف خیابان فریاد می زند بی پروا از فرجام و سرانجام
و این روحیه او قابل ستایش است
او نقادی است منصف و معلمی است مصلح که انچه را در چنته دارد بی صنمی رایگان می بخشد
درختی که همیشه سایه اش را به رهگذران می دهدتا در ستیه سارش بیاسایند و دردناکتر اینکه گاهی همان سایه نشینان تبر شدند بر تن این درخت صبورو رنجور
و..
این شعر از جمله شعرهای کوتاه اوست که هنوز دوست داری ادامه داشته باشد و حرفهای بیشتر بزند و شاید جزو نوادر اشعار اوست که کوتاه سراییده شده شاید آنروز حال دل این چریک شعر خوب نبوده و خوشحالم سری به این سرا زدو و خواندم از قلم توانایش
برایش ارزوی روزها نیک خواهانم با آرامش بیشتر…
پاسخ
شهریور 3, 1402
سلام بر تو و جوهره ی بی بدیل قلمت
زیر هفتاد حله هم که باشی می شناسمت . چرا که مانا جز دوستانش آشنایی ندارد و مسافری غریب است که به این دیار و این روزگار پرتابش کرده اند . خوش آمدی و زنگار از دلم پاک کردی
پاسخ
شهریور 1, 1402
درود مانا جان …دستمریزاد …
پایان شب سیه سپید است👏👏👏🌺🌺🌺
پاسخ
شهریور 4, 1402
سلام معین جان
البته که همین است و ما نیز به آن امید زنده ایم
پاسخ
شهریور 2, 1402
این شعر زیبایی است که در وصف همه کسانی که در سال ۶۷ بدست این دژخیمان اعدام شدند
چه زیبا این سروده را میتوان بیاد همه این عزیزان خواند
پاسخ
شهریور 4, 1402
درود و دست مریزاد برادر احمد
این کمینه ترین کاری ست که از مانا بر می آید . شاعری که دادخواه خون خورشید است
پاسخ
شهریور 2, 1402
درود بر تو مانای عزیز
این شعر زیبا را باید به همه مادران خاوران تقدیم کرد که طی این سالیان رنج کشیدند
پاسخ
شهریور 4, 1402
و البته همین کار را کرده ام . هرچند داغ مادران سوگوار کلمات مرا ذوب می کند
پاسخ
شهریور 2, 1402
درودتان جناب استاد مانا ادیب گرانقدر 🌞
نوع آوری و زاویه دید اشعارتان برایم جالب و تازه است .
هربار خطی نو می خوانم از قلم ارجمندتان
بسیط و پویا و دردمند 🥀🍃🕊️🌷
نویسا مانید وسبز باشید و سرفراز
🌱🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌱
پاسخ
شهریور 4, 1402
فیروزه خانم درود بسیار
زحمتی متقبل شدید که برایم رحمتی نامتناهی ست
پاسخ
شهریور 2, 1402
درودها
روزگارت به خیر و سعادت
الهی سلامت و پاینده و بدور از گزند باشی…آمین
پاسخ
شهریور 4, 1402
ممنون از دعای خوب شما
پاسخ
شهریور 2, 1402
سلام و عرض ادب مانای عزیز
چه زیباست که در سکوت سحر دوم شهریور شعر زیبایتان را خواندم. دغدغهمند، خیالانگیز و شریف.
مثلث مار، رسن و پونه مرا به یاد دو ضربالمثل انداخت. «مار از پونه بدش میاد…» و « مارگزیده از…». این خلاقیت زبانی برایم بسیار دلنشین بود.
زنده باشید و درخشان🌸🌺🌸🌺
پاسخ
شهریور 4, 1402
سپاسمند خوبیهای بی شمار تو هستم سیناجان . خدا شما رو نگهداره
پاسخ
شهریور 2, 1402
درود بر مهرداد مانا
چه تاریخ خونباری براستی غربت یعنی آنان و غریبی یعنی حال مادران ایشان
به کدامین گناه ؟ اندیشه ! وای بر این همه جهالت
آنان مگر هموطن ما نبودند🌹
پاسخ
شهریور 4, 1402
از همدردی شما ممنونم بزرگوار
روزی برسد که قاتلان آن جنایت تنبیه شوند .
پاسخ
شهریور 2, 1402
درودها نثارتان استاد بزرگوارو درد آشنا جناب مانا
چون همیشه بسیارعالی و البته تلخ و حزین
تاویل پذیری و تاثیرگذاری در شعرهای بینظیر شما موج میزند
دستمربزاد
چه قلم سعادتمند و متعهدی دارید در ماندگاری اجحافهایی
که برای سرپوش گذاشتن بر آن هر قتل و عامی کردهاند…
طبع پراحساس و قلم توانایتان مستدام
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 4, 1402
مینای عزیز و دوس داشتنی
تو همیشه به من لطف داری و با شعرهایم مهربانی .
امید که روزی این همه محبت شما را جبران کنم
پاسخ
شهریور 3, 1402
این سایتو یه نگاه انداختم. جای همچین اشعاری اینجا نیست چون یه عده ای چنان در هزاران سال پیش گیر کردن که سخته واقعا مغزشون تکون بخوره و هنوز دنبال زینِ اسبِ فلان شخصیت عربی و چسباندنِ سنگ به دیوار امام زاده های دفن شده در تپه های علیا سُفلی هستن که واسه جیبِ نگون بختِ آدمهای سیاه بخت و فقیر نقشه کشیدن تا بلکه حاجت روا بشن.شما افکار خوبی داری و شعرای خوبی.و قطعا حرفهای تندتری داری
پاسخ
شهریور 4, 1402
بر جانشین اسکندر سلام
همه ی آنچه فرمایش کردی صحیح است به اعتقاد بنده
و ای کاش روزگاری بت پرستی به پایان برسد
پاسخ
شهریور 3, 1402
درود بر مانای نازنین
اثرتان دغدغه مند و نشات گرفته از اندیشه و روحیه ی حق طلبی بکر انسانی ست که در اثارتان جاری ست و این قلم را می ستایم چون اینکه خوب میدانید هم و غم و افکار ارمانی خود را چگونه به بهترین شیوه بیان کنید
همواره تندرست و پیروز باشید
🌺🌺🌺❤️🌺🌺🌺
پاسخ
شهریور 4, 1402
برهان گیان خوا قضات
اینکه در یک سنگری با مانا ، احساس غرور می کنم
پاسخ
شهریور 3, 1402
درود بر شما
دستمریزاد🌺🌺🌺
پاسخ
شهریور 4, 1402
درود و سلام متقابل
پاسخ
شهریور 3, 1402
سلاممانا جان
ما آمده ایم که برویم
هیچ کس نمی ماند
هرکس بنا به دانش و وجدانی وظیفه ای دارد که باید به نحوی احسن انجامش دهد
یک پزشک باید به فریاد بیمارش برسد ،دکتر شیخ را خدا رحمت کرده است زیرا اودر مشهد و در زمان خودش هرگز به بیمار نمی گفت چیزی به عنوان حق ویزیت بدهد صندوقی در مطب آش بود و هرکس نسبت به توانایی اش مبلغی به آن صندوق می ریخت بعضی ها همکه نداشتند بدونهیچخجالتی می رفتند شاعران هم وظایفی دارند جامعه همانند اقیانوسی ست و مشکلات ومصائب فراواندارد .
باید یکی برای عاشق دلسوخته شعری بسراید و یکی برای کشاورزی که اگر نباشد خیلی ها از گرسنگی خواهند مرد و….
اعدام های سال ۶۷ را تاریخ هرگز فراموش نمی گند آنقدر تنوع در جنایت وجود دارد که موبه مویش را شاعران ونویسندکان متعهد برای آیندگان ثبت کرده اند .
و چه زیبا سروده ای که:
زمانه وقتی آمد
که مارها ماسک زده بودند
و از لای انگشتان خیابان ،
خیال بود که می چکید
خیلی دوست دارم موضوع را باز کنم ولی همه ی حرف ها را نمی توان در سایت نوشت
سحر با همت آنان که بیدارند می آید
در پناه خدا 🍃👏👏👏👏👏👏🍃
پاسخ
شهریور 4, 1402
چه حس خوبی دارد داشتن پدری چون شما
که حلاوت و ملاحت از کلامش می بارد و بی هیچ دریغی بر سر یکایک ما سایه گستر است .
پاسخ
شهریور 6, 1402
درود بر شما جناب مانای بزرگوار
هر چند که دیر رسیدم ولی باز هم پروردگار را سپاس که از لذت خوانون این سرود بی بهره نماندم.
مارهای ماسک زده ی هزار پدرِ بی مادر به پایان نزدیک اند، این باوریست که به زانوهای خسته ام توان ایستادگی میدهد.
این سرود مرا یاد شعر رضا براهینی انداخت
جوانانی! اسماعیل، میبینی؟
چه جوانانی!
بسیاریشان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشردهاند و موهای صورت پسرها هنوز درنیامده….
این خاک از برکت خون های جوان دوباره سبز میشود
🙏🍃🌿🍃
پاسخ
شهریور 6, 1402
سلام یاسی عزیز
مبارک است آمدنت . از آن روز که خون از خیابان چکید . ما منتظر زمانه ای دیگر بودیم که آن اتفاقات فراموش شوند . و زمانه در واقع زنی بود با دامنی از پونه برای فراری دادن مارها ( و همینطور رسن ها )
اما حالا که زمانه ی مارکشی و مار زدایی فرا رسیده انگار مارها هم ماسک زدند تا بوی پونه را حس نکنند و اینبار از خیابان خیال بچکد . و البته من نیز با شما موافقم : آن روز نزدیک است .
پاسخ
شهریور 6, 1402
سلام مهرداد جان
این شعر درعین کوتاه بودن چقدر درد داشت و چقدر عمیق بود شعری بود که آخرش سه نقطه داشت که بتوان تاقیامت آنرا ادامه داد .فقط درمورد تصویر اگراشتباه نکنمباید مزار یکی از اعدامیان سال ۶۷ باشه یا من اشتباه میکنم
پاسخ
شهریور 6, 1402
خوش آمدی دوست هم درد و هم اندیش مانا . بله همان تصویر است . و همین تصاویر ، صفحات تاریخ فردا را رنگین خواهند کرد .
پاسخ
شهریور 10, 1402
درود مجدد
🌹🌹
پاسخ
شهریور 11, 1402
سلام و احترام متقابل
پاسخ
شهریور 11, 1402
درود بر شما آقای شعر
زیبا بود و بر دل نشست ❤️✌️🌍☀️💚
پاسخ
شهریور 11, 1402
درود بر تو
زیبایی در نگاه شماست دوست عزیز
پاسخ
بستن فرم