🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 صداى پاى زمستان

(ثبت: 386) آذر 28, 1394 
صداى پاى زمستان

به نامِ نامىِ دردى كه “عشق” مى نامند…
به نامِ لحظه ى وصلِ نگاه بر خورشيد
به نامِ قدرت بى انتهاى هر واژه
كه درد را به موسيقىِ كلام كشيد…

…كسى ميانِ اتاقى به گرمىِ نَفـَسَش
تمامِِ خستگى اش را به واژه ها مى داد…
كنار پنجره ى بسته چاى مى نوشيد
و خيره بود به تصوير برگها در باد…

صَفيرِ مُمتدِ ” يا هو” ى باد، مى پيچيد…
ميان سبزىِ روياى شاخه هاى درخت
و با اراده ترين برگها رها مى شد
در ابتداى زمستان به زيرِ پاىِ درخت

صداىِ پاىِ زمستان به گوش مى آمد
و خاك، بسترى از رشته هاىِ مرواريد…
به روى كرسىِ گرماىِ يك حضورِ لطيف
كشيد ترمه اى از واژه هاى سبز و سپيد…

انارِ شعر دلش دانه دانه مى خنديد
شرابِ ثانيه را جرعه جرعه مى نوشيد
پر از لطافتِ آرامشِ شبى رنگين
دوباره جامه ى خوابى سپيد، مى پوشيد…

تبسمى گذرا گوشه اى بلاتكليف
نشسته بود كه مهمان كند لبانش را
شكافت سينه ى سرخ انار خاطره اى
گشود، پيله ى احساس خون چكانش را

نگاه خسته اش از پشت لحظه هاى بلور
هميشه شاهد تصويرهاى پنهان بود…
به اعتقادِ نگاهش طلوعِ هر خورشيد
نويد فتح شبى تيره و پريشان بود…

كنار دفترش آرام با خود انديشيد:

“طلوع را كه بدانى، چه قدر شب، زيباست”…

چكيد قطره ى شعرى به دفترش ناگاه :

“تمام زندگى ام مثل يك شبِ يلداست”…

 

 

 

 

نقدها
  1. حسـین رضـائی

    آذر 28, 1394

    با سلام

    در این شعر ، بیان به اندازه کافی نیرومند است و بر تجسم صحنه های دلخواهش تواناست .

    این شعر از موج نویی که در اشعار معاصر پدید آمده و سرشار از بیماری اند خالیست.

    یعنی از ناله ها و دردمندی های شخصی به دور است و در آن خبری از آن فردیت ِ محقر دردمند

    که در بسیاری از اشعار دیده می شود نیست . بلکه فردیت کلی و عمومی وجود دارد .

  2. Raad

    مهر 15, 1396

    به نام نامی دردی ک عشق می نامند

    در این غافله روزگار چه کسانی را عاشق می نامند؟

    همانان که دل میبرند 

    یا که انانی که از سوی خدا لبخند می اورند

    دل بردن رسمی شده است در این دنیا

    هرکس ک می اید از هرطرف دل میبرد ب ضمانت آل ابا

    به نام نامی دردی که عشق می نامند

    درد که چه گویم عاشقان اینگونه دردها را نوازش معشوق می دانند

نظرها 10 
  1. طارق خراسانی

    آذر 28, 1394

    با سلام و درود بی حد

     اخیراً یک شاعر افغانی مقیم کشور که به یمن لطف دوستان ایرانی اش در کشور مسئولیتی دارد  برای شاعران ایرانی و خصوصا ا بنده البته  بنا به دستور مافوقش شعری سروده  و از آغاز تا پایان ، بی امان به هجو پرداخته بود ، برخی مطالبش حکم تهمت و افترا را داشت ولی یکجا درست گفته بود که:

    یک دو ورق‌ از صناعت شعر نخوانده و فرق میان جناس با ایهام را نمی داند… خب حرف حق را نمی شود رد کرد چون بنده شاعرم ادیب نیستم ادیب آن کسی ست که ادبیات خوانده … ماننند حضرت پادشاه سخن جناب صباغ کلات یا جناب جابر ترمک که همین روزهاست ان شاءالله وارد دانشگاه برای کسب مدرک دکترا شود…

    بنده مهندس مکانیک هستم وحرارت سیالات خوانده ام و حتا در رشته خود و موازی با آن اختراعاتی هم داشته ام از جمله قایق تند رویی که با هر سرعت ممکنه می تواند حرکت کند و هرگز واژگون و غرق نمی شود و یا اختراع اولین دیگ حرارت مرکزی جهان که اصل دوم ترمودینامیک را ظاهراً زیر سوال برد ولی در حقیقت چنین نیست یعنی دمای آب مصرفی می تواند از دمای آب دیگ که گرم کننده ی آن می باشد بیشتر باشد!!! مثلا اگر آب دیگ 60 درجه  سانتی گراد باشد آب مصرفی دمایش تا 100 درجه سانتی گراد افزایش یابد که این امر درعلم ترمودینامیک محال است.

    خب این هم جهت اطلاع دوستان… تا جوابی باشد به آن شاعر افغانی که بداند بنده ادیب نیستم بنده مهندسِ شاعرم یا شاعرِ مهندس…

    بگذریم….

    اما صدای پای زمستان را می توانم از دیگر اشعار فاخر خانم غزل آرامش دانست

    این اثر جاودانه به نام نامی دردی که می توان آن را عشق نامید آغاز می شود:

    به نامِ نامىِ دردى كه "عشق" مى نامند…
    به نامِ لحظه ى وصلِ نگاه بر خورشيد
    به نامِ قدرت بى انتهاى هر واژه
    كه درد را به موسيقىِ كلام كشيد…

    نگاه یک عارفه ی شاعر بر طبیعت و بر برگ های رقصان در فضا که ظاهرا رفتن و نبودن را تداعی می کند چهارپاره ی زیبای دوم را آفریده است

    چهارپاره ی سوم درس بزرگی ست برای آنان که با سماجت تمام به خودبارگی های شان تکیه داده اند و  انگار روزی نباید بروند…

    صَفيرِ مُمتدِ " يا هو" ى باد، مى پيچيد…
    ميان سبزىِ روياى شاخه هاى درخت
    و با اراده ترين برگها رها مى شد
    در ابتداى زمستان به زيرِ پاىِ درخت

    این تصویر خیال از یا هو کشیدن باد ناگهان شعر را از زمین می کند و آن را کهکشانی می کند…اگر چه روح رویای سبز شاخه ها آن را باور ندارد…

    براستی کیست این که انار دلش دانه دانه می خندید ؟ برای چه؟ شراب ثانیه (این ترکیب نو) را چگونه می نوشید؟ اصلا این شراب ثانیه چیست؟

    اینجاست که شاعر با قدرت کلام خود و خلق تصاویری شگرف خواننده را مجبور می کند به فکر فرود تا بیشتر بیندیشد.

    وقت طلاست … بله آنکس می تواند از لحظه ها به خوبی سود جوید که شراب ثانیه …

    انارِ شعر دلش دانه دانه مى خنديد
    شرابِ ثانيه را جرعه جرعه مى نوشيد

    منظور از این  بیان زیبا  تصویر کشاندن حضور زمستان است
    پر از لطافتِ آرامشِ شبى رنگين
    دوباره جامه ى خوابى سپيد، مى پوشيد…

    این بلاتکلیفی در شعر غزل که تبسمی می آفریند خوانند را غرق ابهام می کند …. ابهام یعنی :پوشیده سخن گفتن

    تبسمى گذرا گوشه اى بلاتكليف
    نشسته بود كه مهمان كند لبانش را

    و این ابهام با این ابیات به اوج خود می رسد:
    شكافت سينه ى سرخ انار خاطره اى
    گشود، پيله ى احساس خون چكانش را

    تمام این تصاویر خیال را شاعر برای آن ترسیم کرده است تا بگوید زمستان در راه است:

    صداىِ پاىِ زمستان به گوش مى آمد
    و خاك، بسترى از رشته هاىِ مرواريد…
    به روى كرسىِ گرماىِ يك حضورِ لطيف
    كشيد ترمه اى از واژه هاى سبز و سپيد…

    این ترکیب بدیع کرسی گرمای حضور هر انسان شعر شناس را مسحور هنر شاعر می کند و چه زیبا آن گرما چون ترمه ای از واژه ها بر این کرسی گسترانده می شود…

    چهارپاره ها با یکدیگر وحدت داشته و با این وحدت زیبای خود شاهکاری را آفریده شده است….

    این چهار پاره به نظر بنده ضربه ی نهایی شاعر به ذهن انسان هایی ست که در نا امیدی بسر برده و فکر می کنند دیگر دنبا به پایان رسیده و بنا نیست دری از مهر و عشق  بر روی آنان گشوده شود دقت بفرمایید که شاعر در این خصوص چه غوغایی را می آفریند:

    نگاه خسته اش از پشت لحظه هاى بلور
    هميشه شاهد تصويرهاى پنهان بود…
    به اعتقادِ نگاهش طلوعِ هر خورشيد
    نويد فتح شبى تيره و پريشان بود…

    و در پایان شاعر با استعانت از چهارپاره ی قبلی و د ر امتداد آن اندیشه ی زیبا می فرماید:

    كنار دفترش آرام با خود انديشيد:

    "طلوع را كه بدانى، چه قدر شب، زيباست"…

    چكيد قطره ى شعرى به دفترش ناگاه :

    "تمام زندگى ام مثل يك شبِ يلداست"…

    • طارق خراسانی

      آذر 28, 1394

      توضیح :

      .اگر چه روح رویای سبز شاخه ها آن را باور ندارد…

      منظورم رفتن و جدا شدن به عبارتی مرگ است …البته  مرگ به معنابی نابودی مطلق وجود ندارد…

    • حسـین رضـائی

      آذر 28, 1394

      سلام

      نقدتان سرشار از انرژی های خوب است . این نوع نقد نیاز مبرم جامعه ی ماست چون نه تنها مخاطب خاص را سود میرساند که سایرین نیز از آن بهره می برند . متاسفانه انتقاد در اذهان مردم ما معنای فحاشی محترمانه به خود گرفته است و منتقد بیشتر به دنبال منفی بافی و عیب جویی است تا بیان نقاط روشن و قابل تحسین . و از آن طرف تحسین نمودن هم در فرهنگ ما تمجید بی اساس و تعارف گونه ی به شدت مبالغه آمیز است که ضرر این از آن فحاشی محترمانه بیشتر است چون اصلا دلیل تحسین برانگیز بودن و ارزشمندی اثر بیان نمی شود و فقط از الفاظی همچون فوق العاده .، زیبا ، عالی ، بی نظیر ، ای استاد ، ای ادیب ، ای بهترین و …استفاده می شود که تنها مخاطب خاص را خوشحال می کند و هیچکس از این نقد بهره ای نمی برد .

  2. جابر ترمک

    آذر 28, 1394

    درود بر خواهر اندیشمند بانو سیده غزل آرامش 

    بی نهایتید در اندیشه و عرفان 

    درود

  3. زهره خسروی

    آذر 28, 1394

    سلام

    بی نهایت زیبا ست

  4. سمانه تیموریان

    آذر 28, 1394

    غزل عزیز

    دلمریزاد 

  5.  درود و سلام  و سپاس با استاد محمدی گللم  که  همیشه  اورا گل محمدی میبینم و می خوانم و می نامم

     درود  بر شما و این شاهکار شایسته

     و سلا و درود بر دیگر اساتیدم که بر این سروده نقد زده اند

      استادم   جناب طارق عزیز و  بزر گوار    ماه  آسمان ادب خراسان  و  برادر و دوست عزیزم جناب  رضائی خوش مرام و با سلیقه

      تو خود یلدای عشقی شعر یلدا یی نم  خواهم

       منم  جز صورت  ماهی که  میخواهی  نمی خواهم

     خودم دیدم کسی  در حوض چشمان تو  ماهی  شد

     نگویی  درشب یلدا ئی ات ماهی نمی خواهم

      بداهه تقدیم با شما  عزیزان

  6. مرجان مطلق

    آذر 28, 1394

    سلام خانم آرامش

    شما یک نابغه هستید و پدیده ای بزرگ  در شعر معاصر

    آفررررررین

  7. سوگند صفا

    آذر 29, 1394

    سلام و عرض ادب…..

    خواندم و لذت بردم.

    …عااااااااااااااااااااااااالی……….

    در پناه حق

  8. غزلبانوی نازنین

    همیشه برترین هارو از قلم توانمند شما می خونیم

    مثل همیشه ناب بود

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا