🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 قصه عشق

(ثبت: 210616) خرداد 19, 1398 
قصه عشق

دگر ز ابري زلال باران به کشتزارم نمي نشيند
هواي مستي ز لاله زاران به برگ و بارم نمي نشيند
نه … بي تو هرگز به راه من جز تو اي نگارم نمي نشيند
مرا همين بس که جز تو يک کس به انتظارم نمي نشيند
اسير زلفت به باغ هستي دوباره اين دل شده نگارا
بدون گامت عبور عشقي به رهگذارم نمي نشيند
نسيم تازه تبسم گل به شاخساران نواي بلبل
به جز صفاي تو باغ پر گل به يادگارم نمي نشيند
تويي اميدم به باغ هستي چونان ونوسي به شام مستي
اگر تو باشي خزان بيگاه به روزگارم نمي نشيند
يقين که بي تو کبوتر دل پرد از اين باغ به سوي ساحل
اگر نباشي نواي مرغي به شاخسارم نمي نشيند
بيا دوباره به رقص باران گل وجودم شکفته گردان
شب آمد از ره دوباره اين دل به اختيارم نمي نشيند
بيا که در عشق فسانه گرديم هميشه صادق يگانه گرديم
که جز خيالت به راه شبها کسي کنارم نمي نشيند
بيا دوباره چونان شقايق هميشه باشيم رها و عاشق
اگر نباشي تو در کنارم دلم به کارم نمي نشيند
خراب عشقم چو ميگساران چونان خزانم در اين بهاران
فسوس و آوخ شکوفه ديگر به نو بهارم نمي نشيند
دلم چو ابري گرفته امشب بر آن غباري نشسته امشب
مرو ز پيشم که بي تو باران به شوره زارم نمي نشيند
تو ابر پاکي ببار بر من که خشکسالي گشوده دامن
اگر نباري دگر شقايق به لاله زارم نمي نشيند
قرار و آرام برد چگونه در اين خزان دل به کوي و کوچه
نه … بي تو حاشا توان بودن به دل قرارم نمي نشيند
چه گويم آخر که قصه عشق به عطر اشک و به رنگ آه است
در اين زمانه گل اميدي به جويبارم نمي نشيند
دريغ و دردا به باغ گريه نمي نشيند از او جوانه
شراب لعلي دوباره ديگر به لب ز يارم نمي نشيند
گواه من اشک گواه تو آه تو با منستي هميشه همراه
بجز نواي «تويي تويي تو» بر اين سه تارم نمي نشيند
هلا نسيما سلام ما را ز کوهساران رسان به ليلا
بگو ز مجنون چرا نگاهت به شام تارم نمي نشيند
21/12/1370

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    خرداد 19, 1398

    سلام و درود

    بسیار زیباست

    دلمریزاد استاد

    در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏🌿

  2. محمدحسین پژوهنده

    خرداد 20, 1398

    ممنونم، همینکه استاد فن زیبایی آن را تایید مینماید دلیل بر استعداد شاعر برای پیشرفت است، زنده باشید💙

  3. رضا زمانیان قوژدی

    خرداد 20, 1398

    👏👏👏
    درودهاذاستاد پژوهنده عزیز.
    لذت بردم و بسی آموختم.
    زنده باشید

    • اله یار خادمیان

      خرداد 20, 1398

      سلام و درود بر شما جسارتم را ببخشید

      جناب پژونده ی عزیز

      شراب لعلي دوباره ديگر به لب ز يارم نمي نشيند

      این مصرع را نفهمیدم ( لعل ) یعنی سنگ اینجا

      باشراب چه همگونی و همراهی و سنخیتی باهم دارند وبعد اینکه

      اگر منظورتان لب سرخ یار بوده که اینگونه می نماید که باید لعل سرخ باشد یاباید لعل لب باشد

      وقتی (دوباره ) (دیگر ) یکی از این دو حشو است

      وبعد به لب زیارم نمی نشیند وبعد بوسه به
      لب می نشید نه شراب

      تا کنون دیده ای یا شنیده که کسی بگوید شراب بر لبم نشست شراب به دل می نشیند بوسه به لب اما می گویند بوسه ای بر لبم نشاند

      بوسه ای بر لبش نشاندم

      شرابی به او نوشاندم شرابی به من نوشاند

      جسارتم را ببخشید هر چه دوست پسندد زیباست

      🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

    • محمدحسین پژوهنده

      خرداد 21, 1398

      ممنونم، نظر پاک شماست😘

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا