🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 مرگِ احساس ها

(ثبت: 217975) آبان 22, 1398 

مانده ام، کدام نسل
درد نمی کشد؟
فریاد نمی کشد؟
از تاریکی دم نمی زند؟
و صبح ها را
با کدامین دلخوشی
زمزمه می کند؟
ما شبیه
کدام گل های وحشی
به مقبره ی خاک، تنِ مان را
لم داده ایم؟
ما وابسته
به کدامین لایه از هواییم؟
آه
گل های وحشی
که بالا می روید
از دیوارِ دلواپسی ها
و از رقصیدنِ لب ها
از لولایِ دریِ که دستگیره اش،
دستانی را
صدا می زنند
و خیالش را تجسم!
هیچ نترسید
بیایید
شبانه سرک بکشیم
به برگ، برگِ سپید های شاعری نابینا
و ببینیم چقدر
از غنچه های لبانِ معشوقه اش
از گیسوانِ زرد پاییزی اش
از قدم هایی، با طعمِ ماندن
از زمین و هوا
حتی قدم هایش، شعر می گوید!
کجایید؟
میان وسعتی از آرامش
یا
میان دماوندی از سکوت!
بیایید
تاریخ را
از نو، بخوانیم
تا ببینیم
کجای کار می لنگد
شاید کبوتر های مست
دوست داشتنِ شان را
خود
چال کردند…

محمدرضانعمت پور

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. امیر جلالی

    آبان 22, 1398

    درد نامه ای که خواندم بطول تاریخ مسافت دارد. حتی درها و پنجره ها هم گیج شده اند که به کدام سو باز شوند.
    اثری که خواندم با تلخ کامی و حتی می توان گفت با عصبانیتی نمایان نگاشته شده…
    زیبا بود و بیاد ماندنی…
    درود بر شما

    • محمدرضا نعمت پور

      آبان 24, 1398

      درودها بر شما
      از کلاغ ها آموختم
      غار غارشان بی دلیل نیست
      ممنونم که با دقت خواندید
      و برایم از برداشتتان نوشتید
      شادزی

  2. ولی اله بایبوردی

    آبان 22, 1398

    درودها

    استاد

    شکوائیه ای از دست روزگار …

    قابل تامّل …

    دست مریزاد

    تقدیمی : 🌷

    سالکان ، گر سدّ جوعی ، اختیار
    با عمومی مصلحت دانش ،چکار

    گر عملکردی نباشد ، ای عزیز
    فرد عادی بهتر از سالک شمار

    ولی اله بایبوردی

    11 / 10 / 1397

    🌸🌸🌺🌷🌺🌸🌸

    • محمدرضا نعمت پور

      آبان 24, 1398

      درودها
      شکوائیه ای در دستانم
      نمی دانم
      به کدام سو ببرم
      حرفهایم یخ زدند…
      سپاسگزارم از مکث نگاه پر مهرتان
      شادزی

  3. علی معصومی

    آبان 24, 1398

    🌺🌸🌺🌸🌷🌸

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا