🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در برگ ریزان لحظه هایِ زردِ احساس،
پاییز بود که می ریخت.
و کلاغ هایی که راه خانه را گم کرده بودند،
هنگام گذر از هیاهوی سرخ باد.
آن طرف آسمان،
گنجشکها زیک زاک می پریدند.
هوای ذهنشان در باد می لرزید
و خواب هایشان، خسته، روی خطوطِ معلقِ درختانِ کلافه.
شهر اما،
زیر خش خش گام های تند باد،
همه اتفاق های خوبِ گذشته را به خاطر داشت.
گویی هوا، آن چنان هم سرد نبود،
این را از لبخندِ گرمِ دخترِ رهگذر فهمیدم
گویی هوای ذهن دختر رهگذر هم آن چنان سرد نبود.
وقتی که خاطرات ذهنش را عمودی می خندید
و صدای سادگی قلبش،
میان گیسوان بلندش، سنجاقک آفتاب می شد.
معصومه محمدی سیف
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
مهر 15, 1398
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
مهر 17, 1398
متشکرم 🌺🌺🌺🌺🌺🌺
پاسخ
مهر 15, 1398
آفرین بانو
چه زیبا و دلنشین قلم می زنید!
احسنت
پاسخ
مهر 17, 1398
متشکرم از لطف شما بزرگوار.
زنده باشید و بر دوام 🌺🌺🌺🌺🌺🌺
پاسخ
مهر 15, 1398
حسی دخترانه در سرتاسر اثر شما موج می زد. فانتزی و صورتی …
استفاده بجا از عناصر ، یکی از نقاط قوت این اثر بود. خنده در جای خودش می درخشید. و عطر پاییز ، همه جای اثر شما پراکنده بود.
دلنشین بود نیز… درود بر شما
پاسخ
مهر 17, 1398
ممنونم از لطف شما که همواره باحوصله نوشته های حقیر را مطالعه می فرمایید و نظرات ارزشمندتان را اختیارم می گذارید.
بی نهایت سپاسمند مهرتانم
شاد باشید و بسان گل محمدی، همواره خندان🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷
پاسخ
مهر 15, 1398
زیبا و دل انگیز
درود ها بانو جان
در پناه حق باشید🌺
پاسخ
مهر 17, 1398
ممنونم عزیز دلم.
خیلی لطف دارید شما بزرگوار.
زیبانگاهید خواهر
🌸🌸🌸🌸🌹🌹🌹🌹😘😘😘
پاسخ
مهر 15, 1398
🌿🌺🌺🌺🌺🌷🍃
شادکام باشید
پاسخ
مهر 17, 1398
متشکرم از محبت شما
زنده باشید
🌺🌺🌺🌺
پاسخ
مهر 15, 1398
سلام
بسیار لطیف و زیباست
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏🌿
پاسخ
مهر 17, 1398
متشکرم از محبت و نگاه زیبای شما
زنده باشید و بردوام 🌹🌹🌹🌸🌸🌸
پاسخ
بستن فرم