🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آی مستمرّی گیرای ایرونی
من چه کنم با این همه گرونی؟
بـا مستمــرّی که دارم می گیرم
بــایـد ســــرم رو بـذارم بمیرم
تومملکت کسی به فکر ما نیس
برای درد مـن و تــو دوا نیس
هرکیو می بینی به فکر خویشه
کوسه ی بیچاره به فکر ریشه
همه پــر از درد و غمیم خدایا
راهی ملک عدمیم خدایا
چه توی کاشون و چه توی تهرون
ما همه بازنشسته هان حیرون
خجالت از بچه و زن می کشیم
تو ذهنمون طرح کفن می کشیم
تـــازه اگـ ـه بمیریم از خجالت
مــردن مـا داره فقط یه حالت
چون مرده شور و قبرکن نداریم
هزینه ی گـــور و کفــن نداریم
من یکی کردم به عیال وصیت
با مرگ من خودتو نکن اذیت
یه دفعه بعد مرگ خوشحالم کن
ببر تــــــوی بیـابـونا چالم کن
بــــ رای من ختم مجازی بگیر
احساس هیچکسو به بازی نگیر
خلاصه مـــــا کــه بینواترینیم
نشد که رنگ ثـــروتـــو ببینیم
وقت تـولــــد اگه عوریم همه
همون طوری راهی گوریم همه.
😪 😪
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
خرداد 16, 1402
دوست عزیزم! به قول معروف قدیم ندیمی : «مشک باید که خود ببوید نه آن که عطار بگوید…» البته گاهی عطاری مثل کمین پیدا می شود تا مشک خود را تبلیغ کند ؛ بخصوص وقتی که هر روز شعرت دوسه پست مانده به انتهای پایگاه قرار می گیرد و …..چه گویم که ناگفتنم بهتر است……
پاسخ
خرداد 16, 1402
درود جناب خوش عمل
«قدر زر زرگر شناسد/قدر گوهر گوهری»
قلمتان مانا🌺
پاسخ
خرداد 17, 1402
🌸🌸🌸🌸🌸🌸👏🌸🌸🌸🌸
پاسخ
خرداد 16, 1402
*خاطره ای شیرین از انجمن ادبی……
شهریور سال 1356 بود .در انجمن ادبی صبای کاشان میزبان استاد فقید غلامرضا کیوان سمیعی ومیهمانش شاعری فرهیخته از کویت بودیم.در آن جلسه ی انجمن اساتید حاضر از جمله علی شریف و مصطفی فیضی هریک سروده ای ملمّع- شعر فارسی آمیخته با عربی- خواندند تا شاعر عرب احساس غریبی نکند و خشنود شود که شد.
پس از خواندن ملمّعات بنا بر این بود که اعضای انجمن مثل همیشه سروده های فارسی خودشان را بخوانند. اولین شاعر سید رضا محمدی نوش آبادی* آن پیر امّی روشن ضمیر بود. سینه ای صاف کرد و گفت: با کسب اجازه از اساتید بخصوص آقای صباح من هم ملمّعی گفته ام که می خوانم و چنین خواند:
لَقَد رأیتَ گُربَةٌ فی سَر ِدیگ ِ اشکنه
ثّمَ اَخذتُ دُمبِها قالَ نَکش که میشکنه
قُلتَ لها که گربه جان اِِذهب عندَ مادرک
قالَ لها من گشنمه من گشنمه من گشنمه…
صدای شلیک خنده ی حضار همه چیز جلسه را درهم پیچید. دراین میان قیافه ی شاعر کویتی که با چشم های از حدقه بیرون زده هاج و واج به اینسو و آنسو می نگریست دیدنی تر و خنده آورتر از ملمّع سید بود.
««««««««««««««««««««««
*سیدرضا محمدی نوش آبادی که خدایش رحمت کناد شاعری مسلط بود که هیچ بهره ای از نعمت خواندن و نوشتن نداشت.شعرهایش را که اغلب با درونمایه ی طنز بود به فرزندان یا دوستانش دیکته می کرد تا به یادگار بماند.در زمان حیاتش پنج جلد از سروده های خود را چاپ و منتشر کرد.شعر را در نهایت عذوبت و شیوایی می سرود اگرچه در نوشتن نام خود هم توانا نبود.الحق که اعجوبه ای تکرار نشدنی بود.او علاوه بر سرودن شعر در کهنسالی در چند فیلم سینمایی و از جمله سریال سربداران به ایفای نقش پرداخت بی آن که گریمش کنند.چهره ای فتوژنیک داشت و مانند ایرانیان عصرقاجار لباس می پوشید…او سیدی عیالوار بود ؛ یعنی پانزده فرزند دختر و پسر ــ یک پسر از همسر اول و 14 دختر و پسر از همسر دومش ــ داشت.اغلب اوقات این دوبیت از سروده هایش را به گویش کاشانی می خواند:
شبونه ای که از سرم پدر رفت
دلم چو دیگ آش رشته سر رفت
به امر او به قبر او نوشتند
خوشا کسی که کرّه اومه خر رفت!!
پاسخ
خرداد 16, 1402
🌺🌺🌺
پاسخ
خرداد 16, 1402
*از گلستان او ببر ورقی …..
یکی از ملوک را مرضی هایل بود که اعادت ذکر آن ناکردن اولی. طایفه ی حکمای یونان متفق شدند که مرین درد را دوایی نیست مگر زهره ی آدمی به چندین صفت موصوف. بفرمود طلب کردن. دهقان پسری یافتند بر آن صورت که حکیمان گفته بودند. پدر و مادرش را بخواندند و به نعمت بیکران خشنود گرداندند و قاضی فتوی داد که خون یکی از رعیت ریختن، سلامت شه را روا باشد. جلاد قصد کرد. پسر سر سوی آسمان برآورد و تبسم کرد. ملک پرسیدش که در این حالت چه جای خندیدن است؟ گفت: ناز فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوی پیش قاضی برند و داد از پادشه خواهند. اکنون پدر و مادر به علت حطام دنیا مرا به خون در سپردند و قاضی به کشتن فتوا داد و سلطان مصالح خویش اندر هلاک من همی بیند، به جز خدای، عز وجل پناهی نمی بینم.
پیش که برآورم ز دستت فریاد
هم پیش تو از دست تو گر خواهم داد
سلطان را دل ازین سخن به هم برآمد و آب در دیده بگردانید و گفت: هلاک من اولی ست از خون بی گناهی ریختن.
سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و نعمت بی اندازه ببخشید و آزاد کرد و گویند هم در آن هفته شفا یافت:
همچنان در فکر آن بیتم که گفت
پیل با نی بر لب دریای نیل
زیر پایت گر بدانی حال مور
همچو حال توست زیر پای پیل.
*سعدی علیه الرّحمه….سیرت شاهان
پاسخ
خرداد 16, 1402
🌸🌸🌸
پاسخ
خرداد 16, 1402
*برای سه یار….
طارق و معصومی و حجّت که یاران منند
در خــزان نـامـــرادی نــوبهـاران منند
من کویری تشنه ، دور از آب مقهور سراب
این گل اندیشان نــویـد صبح باران منند….
پاسخ
خرداد 17, 1402
تقدیم به بزرگ استاد گرانمهرم
یقین دارم رفیق بی ریایی
یکی از زمره مردانِ خدایی
سخن آموز و استادِ سخنور
خداوند سخن بی ادعایی
پاسخ
خرداد 16, 1402
*دوستان وقتی به قسمت مطالب ومقالات که در صدر پایگاه می درخشد سری نمی زنند معلوم است که از غزلهایی چون این ناب غزل محشر خانم سهیلا کاکایی عزیز که سرکار خانم طیبی زحمت تهیه اش را کشیده است محروم می مانند….انصافآ ببینید چقدر این غزل فاخر و دلرباست:
روحم شبیه ساعتی از کار میافتد
نبضم از این تکرار طوطیوار میافتد
در انجماد تلخ لبهایم هزاران حرف
دق میکند یخ میزند از کار میافتد
در دفترم ردی به جا میماند از تسلیم
از دستهای شاعری خودکار میافتد
آمادهی اکران بعدی میشود دنیا
و پردههای مرگ بیانکار میافتد
من میروم از خود شبیه آن غروبی که
کم کم به پای سایه ی دیوار می افتد
اما به جا میماند از شعرم هزاران زن
و اتفاق عاشقی بسیاار میافتد.
پاسخ
خرداد 16, 1402
درود استاد خوش عمل گرامی …
مستمری بگیران عزیز وقتی به این سن می رسند تازه بچه ها با نوه ها به دیدارشان می آیند و در واقع هزینه هایش از این بابت افزایش می یابد ولی دریغ که …😔 😔 😔
پاسخ
خرداد 16, 1402
درود حضرت استاد حجت….ارادتمند به این گرفتاری و تبعاتش مبتلایم……کو چاره ای؟
پاسخ
خرداد 16, 1402
استاد ارجمند جناب خوش عمل کاشانی
خداوند یار و یاورتان باشد و سایه ی مهرتان بر سر فرزندان و دوستان و شاگردان مستدام باد.
در پناه عشق خدا از هر گزندی در امان باشید
دوستتان داریم و دعا گوی مهرتان هستیم
🙏🌺🙏❤️🙏🌺🙏❤️🙏🌺🌹👏💐🌿🍃
پاسخ
خرداد 16, 1402
مهین بــانـــوی شعـــر پـــارسی را
درود ار خوش عمل هـر روز و شب باد
طلـــوع «طلعـــت خیّــاط پیشـه»
«طلا» ی نــــاب گنجـــور ادب باد.
پاسخ
خرداد 16, 1402
درودا حضرت استاد🙏🌹🌹🌹🌹🌹
بسیار فاخر و عالی. لذت بردم
پاسخ
خرداد 17, 1402
حضرت استاد سخن را درود/
حضرت استاد سخن را سلام/
سایه ی او تا به ابد مستدام.
پاسخ
بستن فرم