🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

الحكایة و التمثیل : خواجهٔ در نزع جمعی را بخواست

(ثبت: 186293)

خواجهٔ در نزع جمعی را بخواست

گفت کار من کنید ای جمع راست

هر یکی را کار دیگر راست کرد

حاجتی از هر کسی درخواست کرد

چون ز عمر خود نمیدید او امان

زود زود آن حرف میگفت آن زمان

بود بر بالین او شوریدهٔ

گفت تو کوری نداری دیدهٔ

آن ثریدی را که تو در کل حال

در شکستی مدت هفتاد سال

چون براری آنهمه در یک زمان

هین فرو کن پای و جان ده زود جان

در چنین عمری دراز ای بی هنر

تو کجا بودی کنونت شد خبر

جملهٔ عمرت چنین بودست کار

وین زمان هم درحسابی و شمار

می بمیری خنده زن چون شمع میر

زین بشولش تا کی آخر جمع میر

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا