🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
پیری بدون چوب عصا میخورد زمین مردان خامِ کوچهی غم، بنگ میزنند اِشغال گشته مرکز امداد؛ ملّتی از
سپاسگزارم... بزرگوارید🙏🙏🙏🌺🌺🌺
سپاسگزارم دوست بزرگوارم جناب گیوه چیان... زنده باشید ... 🙏🙏🙏🌺🌺🌺
درود جناب وحدتی ... سپاس از لطف و بداهه زیبایتان 🙏🙏🙏🌺🌺🌺
درود و عرض ارادت ممنونم زنده باشید🙏🏼
اعضا تایید شده: 1775
تعداد اشعار: 26657
تعداد مطالب: 2893
تعداد کل نظرات و نقدها:146854
شعرپاک تولد این عزیزان را تبریک میگوید:
پیری از نور هدا بیگانه
چهره پر دود، ز آتشخانه
کرد از معبد خود عزم رحیل
میهمان شد به سر خوان خلیل
چون خلیل آن خللش در دین دید
بر سر خوان خودش نپسندید
گفت: «با واهب روزی، بگرو!
یا ازین مائده برخیز و برو!»
پیر برخاست که: «ای نیکنهاد!
دین خود را به شکم نتوان داد!»
با لب خشک و دهان ناخورد
روی از آن مرحله در راه آورد
آمد از عالم بالا به خلیل
وحی کای در همه اخلاق جمیل!
گرچه آن پیر نه در دین تو بود
منعاش از طعمه نه آیین تو بود
عمر او بیشتر از هفتادست
که در آن معبد کفر افتادهست
روزیاش وانگرفتم روزی
که: نداری دل دیناندوزی!
چه شود گر تو هم از سفرهٔ خویش
دهیاش یک دو سه لقمه کم و بیش؟
از عقب داد خلیل آوازش
گشت بر خوان کرم دمسازش
پیر پرسید که: «ای لجهٔ جود!
از پی منع، عطا بهر چه بود؟»
گفت با پیر، خطابی که رسید
و آن جگر سوز عتابی که شنید
پیر گفت: « آنکه کند گاه خطاب
آشنا را پی بیگانه عتاب،
راه بیگانگیاش چون سپرم؟
ز آشناییش چرا برنخورم؟»
رو در آن قبلهٔ احسان آورد
دست بگرفتاش و ایمان آورد
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :
حمید گیوه چیان در نامه ی اشتیاق
هزاران درود بر استاد طارق خراسانی عزیز و بزرگوار. بسیار بسیار خوشحالم که در این بحث
سلام جناب گیوه چیان سؤالی کرده اید ا ما از کجا آمده ایم، برای چه
حمید گیوه چیان در نامه ی اشتیاق
درود مجدد جناب مانا خیلی خیلی از لطف شما ممنونم که با صبر و حوصله به
سلام حمیدجان در این مورد یک داستان کوتاه برایتان تعریف می کنم : روزی یک نفر از
حمید گیوه چیان در نامه ی اشتیاق
درود جناب مانای عزیز از اینکه وقتتان را میگیرم عذرخواهی میکنم اما بدلیل اینکه شما مطالعات
بستن فرم