🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

بخش ۱۸۶ – در آمدن آن عاشق لاابالی در بخارا وتحذیر کردن دوستان او را از پیداشدن

(ثبت: 203021)

اندر آمد در بخارا شادمان

پیش معشوق خود و دارالامان

همچو آن مستی که پرد بر اثیر

مه کنارش گیرد و گوید که گیر

هرکه دیدش در بخارا گفت خیز

پیش از پیدا شدن منشین گریز

که ترا می‌جوید آن شه خشمگین

تا کشد از جان تو ده ساله کین

الله الله درمیا در خون خویش

تکیه کم کن بر دم و افسون خویش

شحنهٔ صدر جهان بودی و راد

معتمد بودی مهندس اوستاد

غدو کردی وز جزا بگریختی

رسته بودی باز چون آویختی

از بلا بگریختی با صد حیل

ابلهی آوردت اینجا یا اجل

ای که عقلت بر عطارد دق کند

عقل و عاقل را قضا احمق کند

نحس خرگوشی که باشد شیرجو

زیرکی و عقل و چالاکیت کو

هست صد چندین فسونهای قضا

گفت اذا جاء القضا ضاق الفضا

صد ره و مخلص بود از چپ و راست

از قضا بسته شود کو اژدهاست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا