🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

رباعی شمارهٔ ۴۵ : میرفتم و خون دل براهم میریخت

(ثبت: 206649)

میرفتم و خون دل براهم میریخت

دوزخ دوزخ شرر ز آهم میریخت

می‌آمدم از شوق تو بر گلشن کون

دامن دامن گل از گناهم میریخت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا