🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

سر آغاز : ما مقیم آستان توایم

(ثبت: 180169)

ما مقیم آستان توایم

عندلیبان بوستان توایم

گر رویم از درت و گر نرویم

از تو گوییم و هم ز تو شنویم

چون که در دام تو گرفتاریم

از تو پروای خویش چون داریم؟

چون دم از آشنایی تو زنیم

میل بیگانگی چگونه کنیم؟

سر ما و آستانهٔ در تو

منتظر تا رویم در سر تو

تو مپندار کز در تو رویم

به سر تو، که در سر تو رویم

تا ز عشق تو جرعه‌ای خوردیم

دل بدادیم و جان فدا کردیم

تا به کوی تو راهبر گشتیم

جز تو، از هرچه بود برگشتیم

تا ز جان با غم تو پیوستیم

رخت هستی خویش بربستیم

تا ز شوق تو مست و حیرانیم

ره به هستی خود نمی‌دانیم

چون به سودای تو گرفتاریم

سر سودای خود کجا داریم؟

تاب حسن تو آتشی افروخت

دل ما را بدان بخواهد سوخت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا