🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

شمارهٔ ۱۰۰ – در مدح خواجه ابوسهل دبیر گوید

(ثبت: 187510)

کوس فرو کوفت ماه روزه بیکبار

روزه نهان کرد لشکر از پس دیوار

بر بط خاموش بوده گشت سخنگوی

محتسب سرد سیر گشت ز گفتار

باده ز پنهان نهاد روی بمجلس

خیز و بکار آی و کار مجلس بگزار

خانه ز بیگانگان خام تهی کن

باده رنگین بیار و بر بط بردار

مست کن امروز مرمرا و میندیش

تاکی هشیار چند باشم هشیار

حاکم شرعی که می نگیرم هرگز

زاهد عصرم که روزه دارم هموار

زاهدی و حاکمی بمن نرسیده ست

ور برسد کار پیش گیرم ناچار

روز و شب خویش را کنم به دو قسمت

هر دو بیکجای راست دارم چون تار

نرمک نرمک همی کشم همه شب می

روز به صد رنج ودرد دارم دستار

آیم و چون کخ به گوشه ای بنشینم

پوست بیک بار بر کشم ز ستغفار

راست چو شب گاو گون شودبگریزم

گویم تا در نگه کنند به مسمار

آروزی خویش را بخوانم و گویم

شب همه بگذشت خیز وداروی خواب آر

چون سرم از مستی و ز خواب گران گشت

در کشم او را به جامه شب و افشار

فرخی آخر نفایه گفتی و دانی

این چه سخن بودپیش خواجه بیکبار

خواجه سید وکیل سلطان بوسهل

آنکه بدو سهل گشت کار بر احرار

بارخدای بزرگوار که او بود

فضل و ادب را بطوع و طبع خریدار

اهل ادب را به خانه برد و وطن داد

علم و ادب را فزودقیمت و مقدار

خواسته خویش پیش خلق فدا کرد

خصلت نیکوی خویش کرد پدیدار

برهمه گیتی در سرای گشاده ست

پیش همه خلق باز رفته بکردار

خلق ز هر سو نهاده روی سوی او

راه ز انبوه گشته چون ره بازار

هر که در آید همی ستاند بی منع

هرکه بخواهد همی درآید بی بار

گر چه فراوان دهد دلش بنگیرد

مانده نگردد ز مال دادن بسیار

امروز آیی مطیع تر بود از دی

امسال آیی گشاده تر بود از پار

بار نهد بر دل از همه کس و هر گز

بر دل دشمن به ذره یی ننهد بار

اینت کریمی بزرگوار که تا بود

هیچکسی زو دژم نبود ودل آزار

خستن دل را بخاصه مرد جوانرا

ایزد داند که هول باشد و دشوار

آری هر کس که نام جوید بی شک

با دل و با نفس کرد باید پیکار

لاجرم از هر کسی که پرسی گوید

خواجه بهر نیک در خورست و سزاوار

روزش همواره نیک باد و بهرنیک

دسترسش باد تا همی بودش کار

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا