🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

شمارهٔ ۳۳۸ – در عذر غیبت از مجلس مخدوم

(ثبت: 160006)

من بدعهد را چه می‌گویی

هرچه گویی سزای آن هستم

حاکم ار جرم من بود مردم

داور ار لطف تو بود جستم

لطف باری بریده باد از من

تا به خدمت چرا نپیوستم

می‌ندانم ز پای سر زین غم

تا برفت آن سعادت از دستم

خواستم تا بیایم و گویم

کز حریفان دینه چون رستم

به سر تو که ذات هشیاریست

که هنوز این زمان چنان مستم

که گشادن نمی‌توانم چشم

وین قوافی به حیله بربستم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا