🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

شمارهٔ ۴۶۶

(ثبت: 160134)

ای سر از کبر بر فلک برده

گشته گردان چو انجم فلکی

به عقابی رسیده از مگسی

به سماکی رسیده از سمکی

بس بس اکنون که بیش از این نرسد

حاش لله دیو را ملکی

بر جهان خواجگی همی رانی

هنرت چه و نسبت تو به کی

نمک دیگ خواجگی جودست

نه بخیلی و خشم و بی‌نمکی

ای که خرچنگ و خارپشتی تو

صدفی آید از تو نی فنکی

خواجه دانم که پیش جیش سخاش

موج دریا همی کند یزکی

باز اگر تو فقع خوری به مثل

چوبک کوزه فقع بمکی

از تو یک قطره خون به حیله چکد

دور از اینجا اگر ز هم بچکی

خواجه هستی چرا نیاموزی

خواجگی کردن از شهاب زکی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا