🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۰۹ : هر آن حدیث که از عشق می‌کند، روایت

(ثبت: 166739)

هر آن حدیث که از عشق می‌کند، روایت

خلاصه سخن است آن و مابقی است، حکایت

جهان عشق ندانم چه عالمی است، کانجا

نه مهر راست زوال و نه شوق راست، نهایت

بیا بیا که همه چیز راست، حدی و ما را

ز حد گذشت فراق و رسید شوق، به غایت

برفت کار ز دست و رسید عمر، به پایان

بیا و مرحمتی کن، که هست وقت رعایت

ولایت دل و چشمم سیاه شد، قدمی نه

درین سواد ز مردم، بپرس حال ولایت

توام ز چشم فکندی و من فتاده چشمم

ز چشم خود گله دارم، ندارم از تو شکایت

به رنگ روی همی دانم، آب چشم و برآنم

که رنگ و روی تو در آب دیده، کرد سرایت

بداد جان و بجان در نیافت، وصل تو سلمان

که این معامله، موقوف دولت است و هدایت

تو پادشاهی و ما را که بنده‌ایم و رعیت

ز حضرتت نظر همت است و چشم عنایت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا