🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۳۷ : من آن نیم که مرا بی‌تو جان تواند بود

(ثبت: 159276)

من آن نیم که مرا بی‌تو جان تواند بود

دل زمانه و برگ جهان تواند بود

نهان شد از من بیچاره راز محنت تو

قضای بد ز همه کس نهان تواند برد

خوش آنکه گویی چونی همی توانی نه

در این چنین سر و توشم توان تواند بود

اگر ز حال منت نیست هیچ‌گونه خبر

که حال من ز غمت بر چه‌سان تواند بود

چرا اگر به همه عمر ناله‌ای شنوی

به طعنه گویی کار فلان تواند بود

جفا مکن چه کنی بس که در ممالک حسن

برات عهد و وفا ناروان تواند بود

در این زمانه هر آوازه کز وفا فکنند

همه صدای خم آسمان تواند بود

اگر ز عهد و وفا هیچ ممکنست نشان

در این جهان چو نیابی در آن تواند بود

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا