🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۳۹ : دوش تا صبح یار در بر بود

(ثبت: 159278)

دوش تا صبح یار در بر بود

غم هجران چو حلقه بر در بود

دست من بود و گردنش همه شب

دی همه روز اگرچه بر سر بود

با بر همچو سیم سادهٔ او

کارم از عشق چون زربر بود

گرچه شبهای وصل بود خوشم

شب دوشین ز شکل دیگر بود

یا من از عشق زارتر بودم

یا ز هر شب رخش نکوتر بود

کس نداند که آن چه طالع بود

من ندانم که آن چه اختر بود

از فلک تا که صبح روی نمود

انوری با فلک برابر بود

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا