🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۶۸ : در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم

(ثبت: 179785)

در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم

از خود شدم مبرا، وانگه به خود رسیدم

در خلوتی که ما را با دوست بود آنجا

گفتم به بی‌زبانی، بی گوش هم شنیدم

خورشید وحدت اینک از مشرق وجودم

طالع شده است، ازان من چون ذره ناپدیدم

باری، دری که هرگز بر کس نشد گشاده

سر ازل مرا داد، از لطف خود، کلیدم

چون محو گشتم از خود همراه من عراقی

بر آشیان وحدت بی‌بال و پر پریدم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا