🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۸۰ : دل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد

(ثبت: 162742)

دل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد

ناکام جان نگر که چه در کام جان کشد

این کوه زهره دل که نهنگی است بحرکش

در نوش خنده بین که چه زهر غمان کشد

بحر نهنگ‌دار غم از موج آتشین

دود سیاه بر صدف آسمان کشد

مرغان روزگار نگر کاژدهای غم

گنجشک وارشان ز هوا در دهان کشد

و آن کو به گوشه‌ای ز میانه کرانه کرد

هم گوشهٔ دلش ستم بی‌کران کشد

مسکین درخت گندم از اندیشهٔ ملخ

ایمن نگردد ارچه سرش صد سنان کشد

خاقانی ار زبان ز سخن بست حق اوست

چند از زبان نیافته سودی زیان کشد

هرچند سوزیان زبان است گرم و خشک

خط بر خط مزور این سوزیان کشد

نای است بی‌زبان به لبش جان فرودمند

بر بط زبان وراست عذاب از زبان کشد

گر محرمان به کعبه کفن بر کتف کشند

او بر در خدای کفن در روان کشد

از زرق دوستان تبع دشمنان شود

بر فرق دشمنان رقم دوستان کشد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا