🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۹۱ : گر چه ز جهان جوی نداریم

(ثبت: 179808)

گر چه ز جهان جوی نداریم

هم سر به جهان فرو نیاریم

زان جا که حساب همت ماست

عالم همه حبه‌ای شماریم

خود با دو جهان چکار ما را؟

ما شیفتهٔ یکی نگاریم

کی صید جهان شویم؟ چون ما

در بند کمند زلف یاریم

در دل همه مهر او نویسیم

بر جان همه عشق او نگاریم

این خود همه هست، بر در او

از خاک بتر هزار باریم

ما خود خجلیم از رخ یار

با آنکه ز عشق زار زاریم

از کردهٔ خود سیاه‌روییم

وز گفتهٔ خویش شرمساریم

رویش به کدام چشم بینیم؟

وصلش به چه روی چشم داریم؟

ما در خور او نه‌ایم، لیکن

با این همه هم امیدواریم

ای دوست، گناه ما همین است

کز دیده و جانت دوست داریم

باری، به نظاره‌ای برون آی

بنگر که: چگونه جان سپاریم

بر بوی نظارهٔ جمالت

دیری است که ما در انتظاریم

یک ره بنگر سوی عراقی

بنگر که: چگونه جان سپاریم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا