🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۹۹۶ : چون خیال تو درآید به دلم رقص کنان

(ثبت: 195607)

چون خیال تو درآید به دلم رقص کنان

چه خیالات دگر مست درآید به میان

گرد بر گرد خیالش همه در رقص شوند

وان خیال چو مه تو به میان چرخ زنان

هر خیالی که در آن دم به تو آسیب زند

همچو آیینه ز خورشید برآید لمعان

سخنم مست شود از صفتی و صد بار

از زبانم به دلم آید و از دل به زبان

سخنم مست و دلم مست و خیالات تو مست

همه بر همدگر افتاده و در هم نگران

همه بر همدگر از بس که بمالند دهن

آن خیالات به هم درشکند او ز فغان

همه چون دانه انگور و دلم چون چرش است

همه چون برگ گلاب و دل من همچو دکان

ز صلاح دل و دین زر برم و زر کوبم

تا مفرح شود آن را که بود دیده جان

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا