🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۰۳ : ای دوست، بیا، که ما توراییم

(ثبت: 179820)

ای دوست، بیا، که ما توراییم

بیگانه مشو، که آشناییم

رخ بازنمای، تا ببینیم

در بازگشای، تا درآییم

هر چند نه‌ایم در خور تو

لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم

چون بی‌تو نه‌ایم زنده یک دم

پیوسته چرا ز تو جداییم؟

چون عکس جمال تو ندیدیم

بر روی تو شیفته چراییم؟

آن کس که ندیده روی خوبت

در حسرت تو بمرد، ماییم

ماییم کنون و نیم جانی

بپذیر ز ما، که بی‌نواییم

تا دور شدیم از بر تو

دور از تو همیشه در بلاییم

بس لایق و در خوری تو ما را

هر چند که ما تو را نشاییم

آنچ از تو سزد به جای ما کن

نه آنچه که ما بدان سزاییم

هم زان توایم، هر چه هستیم

گر محتشمیم و گر گداییم

از عشق رخ تو چون عراقی

هر دم غزلی دگر سراییم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا