🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۲۴۳ : آینه جان شده چهره تابان تو

(ثبت: 196096)

آینه جان شده چهره تابان تو

هر دو یکی بوده‌ایم جان من و جان تو

ماه تمام درست خانه دل آن توست

عقل که او خواجه بود بنده و دربان تو

روح ز روز الست بود ز روی تو مست

چند که از آب و گل بود پریشان تو

گل چو به پستی نشست آب کنون روشن است

رفت کنون از میان آن من و آن تو

قیصر رومی کنون زنگیکان را شکست

تا به ابد چیره باد دولت خندان تو

ای رخ تو همچو ماه ناله کنم گاه گاه

ز آنک مرا شد حجاب عشق سخندان تو

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا