🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۳۹۵ : دیدم نگار خود را می‌گشت گرد خانه

(ثبت: 196397)

دیدم نگار خود را می‌گشت گرد خانه

برداشته ربابی می‌زد یکی ترانه

با زخمه چو آتش می‌زد ترانه خوش

مست و خراب و دلکش از باده مغانه

در پرده عراقی می‌زد به نام ساقی

مقصود باده بودش ساقی بدش بهانه

ساقی ماه رویی در دست او سبویی

از گوشه‌ای درآمد بنهاد در میانه

پر کرد جام اول زان باده مشعل

در آب هیچ دیدی کآتش زند زبانه

بر کف نهاده آن را از بهر دلستان را

آنگه بکرد سجده بوسید آستانه

بستد نگار از وی اندرکشید آن می

شد شعله‌ها از آن می بر روی او دوانه

می‌دید حسن خود را می‌گفت چشم بد را

نی بود و نی بیاید چون من در این زمانه

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا