🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۶۳ : از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی

(ثبت: 179880)

از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی

که ندارم بجز از لطف تو فریادرسی

روی بنمای، که تا پیش رخت جان بدهم

چه زیان دارد اگر سود کند از تو کسی؟

در سرم نیست بجز دیدن تو سودایی

در دلم نیست، بجز پیش تو مردن هوسی

پیش از آن کز تو مرا جان به لب آید ناگاه

نظری کن تو، مرا عمر نمانده است بسی

تو خود انصاف بده، بلبل جان مشتاق

بی‌گلستان رخت چند تپد در قفسی؟

آتش هجر تو پنهان جگرم می‌سوزد

لیکن از بیم نیارم که برآرم نفسی

مکن از خاک سر کوی عراقی را دور

باش، گو: کم نشود قیمت گوهر ز خسی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا