🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۸۶ : تو گر دوست داری مرا ور نداری

(ثبت: 159425)

تو گر دوست داری مرا ور نداری

منم همچنان بر سر دوستداری

به هر دست خواهی برون آی با من

ز تو دست‌برد و ز من بردباری

چه دارم ز عشق تو عمری گذشته

نیاری بدین خاصیت روزگاری

چو گویم که خوارم ز عشق تو گویی

هم از مادر عشق زادست خواری

من از کار تو دست باری بشستم

زهی پایداری زهی دست کاری

تو داری سر آن که در کار خویشم

ز پای اندر آری و سر درنیاری

دل آنجا نهادم که عهدی بکردی

به پای وفا بر کدام استواری

همان به که با خوی تو دل نبندم

که الحق چنین خوب خویی نداری

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا