🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۹۰ : ای کار غم تو غمگساری

(ثبت: 159429)

ای کار غم تو غمگساری

اندوه غم تو شادخواری

از کبر نگاه کرد رویت

در چشمهٔ خور به چشم خواری

از تابش روی و تاب زلفت

شب روشن گشت و روز تاری

فقر غم تو ز باغ دلها

برکند نهال کامگاری

ای شربت بوسهٔ تو شافی

وی ضربت غمزهٔ تو کاری

داری سر آنکه بیش از اینم

در بند فراق خود بداری

گویی بی‌من دل تو چونست

چونست به صد هزار زاری

روزی که غم نوم نمایی

آنرا به غنیمتی شماری

با یاران این کنند احسنت

چشم بد دور نیک یاری

امروز بر اسب جور با من

هر گوشه همی کنی سواری

ترسم فردا گه مظالم

تاب ثقةالملوک ناری

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا