🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۰۳ : سرو من سنبل تر بر زده بر گل پرچین

(ثبت: 166933)

سرو من سنبل تر بر زده بر گل پرچین

بستده لشکر رومش ز حبش لشکر چین

رسته و بسته به دست بت من سنبل‌تر

وز سرش رسته فرو هشته دو صد سنبل چین

حلقه در حلقه گره در گره و بند به بند

پیچ در پیچ و زره در زره و چین در چین

در خطا و ختن ای خسرو خوبان خطا

چون تو ترکی نبود در همه چین و ماچین

خواستم تا که بچینم ز لبش شفتالود

ابرویش گفت: «بچین!» غمزهٔ او گفت: «مچین!»

در چنین چین و مچین مانده، اسیرم، چه کنم؟

سر زلف بت من مرهم چین بود و مچین

حال سلمان به قلم شرح همی دادم و گفت:

خار هجرم خور و از باغ وصالم برچین

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا