🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۰۴۶ : چو صبحدم خندیدی در بلا بندیدی

(ثبت: 197681)

چو صبحدم خندیدی در بلا بندیدی

چو صیقلی غم‌ها را ز آینه رندیدی

چه جامه‌ها دردادی چه خرقه‌ها دزدیدی

چه گوش‌ها بگرفتی به عیش دان بکشیدی

چه شعله‌ها برکردی چه دیک‌ها بپزیدی

چه جس‌ها بگرفتی چه راه‌ها پرسیدی

ز عقل کل بگذشتی برون دل بدمیدی

گشاد گلشن و باغی چو سرو تر نازیدی

اگر چه خود سرمستی دهان چرا بربستی

قلم چرا بشکستی ورق چرا بدریدی

چه شاخه‌ها افشاندی چه میوه‌ها برچیدی

ترش چرا بنشستی چه طالب تهدیدی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا