🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۱۹۱ : کالی تیشی آینوسؤای افندی چلبی

(ثبت: 197971)

کالی تیشی آینوسؤای افندی چلبی

نیمشب بر بام مایی، تا کرا می‌طلبی

گه سیه‌پوش و عصایی، که منم کالویروس

گه عمامه و نیزه در کف که غریبم عربی

چون عرب گردی، بگویی «فاعلاتن فلاعات

ابصرالدنیا جمیعا فی قمیصی تختبی

علت اولی نمودی خویش را با فلسفی

چه زیان دارد ترا؟! تو یاربی و یاربی

گر چنینی، گر چنانی، جان مایی جان جان

هر زبان خواهی بفرما، خسروا، شیرین لبی

ارتمی اغاپسودی کایکا پراترا

نور حقی یا تو حقی، یا فرشته یا نبی

با نه اینی و نه آنی، صورت عشقی و بس

با کدامین لشکری و در کدامین موکبی؟

چون غم دل می‌خورم، یا رحم بر دل می‌برم

کای دل مسکین، چرا اندر چنین تاب و تبی؟!

دل همی گوید « برو من از کجا، تو از کجا!

من دلم تو قالبی رو، رو، همی کن قالبی

پوستها را رنگها و مغزها را ذوقها

پوستها با مغزها خود کی کند هم مذهبی؟! »

کالی میراسس نزیتن بوستن کالاستن

شب شما را روز گشت و نیست شبها را شبی

من خمش کردم، فسونم، بی‌زبان تعلیم ده

ای ز تو لرزان و ترسان مشرقی و مغربی

شمس تبریزی، برآ چون آفتاب از شرق جان

تا گشایند از میان زنار کفر و معجبی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا