🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۱ : شاد کن جان من، که غمگین است

(ثبت: 179648)

شاد کن جان من، که غمگین است

رحم کن بر دلم، که مسکین است

روز اول که دیدمش گفتم:

آنکه روزم سیه کند این است

روی بنمای، تا نظاره کنم

کارزوی من از جهان این است

دل بیچاره را به وصل دمی

شادمان کن، که بی‌تو غمگین است

بی‌رخت دین من همه کفر است

با رخت کفر من همه دین است

گه گهی یاد کن به دشنامم

سخن تلخ از تو شیرین است

دل به تو دادم و ندانستم

که تو را کبر و ناز چندین است

بنوازی و پس بیازاری

آخر، ای دوست این چه آیین است؟

کینه بگذار و دلنوازی کن

که عراقی نه در خور کین است

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا