🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۳۷ : سرو سهی که کارش بالا بود همیشه

(ثبت: 166967)

سرو سهی که کارش بالا بود همیشه

پیش تو دست بر هم بر پا بود همیشه

از تنگی دهانت یک ذره گفته باشد

هر ذره کو به وصفت گویا بود همیشه

تا شاهد جمالت مستور باشد از من

اشکم میان مردم رسوا بود همیشه

دل در هوای زلف مجنون رود مسلسل

جان از خیال رویت شیدا بود همیشه

جای دل است کویت ز آنجا مران به جورش

بگذار تا دل من بر جا بود همیشه

انوار عکس رویت در دیه و دل من

چون می در آبگینه پیدا بود همیشه

هرلحظه چشمهایت بر هم زنند مجلس

آری میان مستان اینها بود همیشه

آباد چون بماند آن دل که در سوادش

از ترک تاز چشمت یغما بود همیشه؟

آن دل که در دو عالم خواهد که با تو باشد

باید که از دو عالم تنها بود همیشه

آنکس که از دو زلفت مویی خرد به جانی

زان حلقه حاصل او سودا بود همیشه

تا در کنارم آید یک روز چون تو دری

از خون کنار سلمان دریا بود همیشه

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا