🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۳۹ : باز بیمار خودم ساختی و خوش کردی

(ثبت: 166969)

باز بیمار خودم ساختی و خوش کردی

خون من ریختی و جان مرا پروردی

شرط کردی که دل سوختگان را نبرم

دل من بردی و آن قاعده باز آوردی

خیز و چون گرد زنش دست به دامن نه چنان

کاستین بر تو فشاند تو ازو برگردی

جز صبا نیست بریدی که برد نامه به دوست

خنکا باد صبا گر نکند دم سردی

می‌روی گردئ صفت در عقب او سلمان

به ازان نیست که اندر عقب او گردی

زهر هجران چش اگر عارف صاحب ذوقی

ترک درمان کن اگر عارف صاحب ذوقی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا