🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۷۵ : آرزوی روی تو جانم ببرد

(ثبت: 159214)

آرزوی روی تو جانم ببرد

کافریهای تو ایمانم ببرد

از جهان ایمان و جانی داشتم

عشق تو هم این و هم آنم ببرد

غمزهات از بیخ وز بارم بکند

عشوهات از خان و از مانم ببرد

شحنهٔ عشقت دلم را چون بخواند

از حساب جعل خود جانم ببرد

عقل را گفتم که پنهان شو برو

کین همه پیدا و پنهانم ببرد

گفت اگر این بار دست از من بداشت

باز باز آمد به دستانم ببرد

انوری چند از شکایتهای عشق

کو فلان بگذاشت و بهمانم ببرد

این همه بگذار و می‌گوی انوری

آرزوی روی تو جانم ببرد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا