🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل ۲۴ : بیفکن خیمه تا محمل برانند

(ثبت: 165944)

بیفکن خیمه تا محمل برانند

که همراهان این عالم روانند

زن و فرزند و خویش و یار و پیوند

برادر خواندگان کاروانند

نباید ستن اندر صحبتی دل

که بی ایشان بمانی یا بمانند

نه اول خاک بودست آدمیزاد

به آخر چون بیندیشی همانند

پس آن بهتر که اول و آخر خویش

بیندیشند و قدر خود بدانند

زمین چندی بخورد از خلق و چندی

هنوز از کبر سر بر آسمانند

یکی بر تربتی فریاد می‌خواند

که اینان پادشاهان جهانند

بگفتم تخته‌ای بر کن ز گوری

ببین تا پادشه یا پاسبانند

بگفتا تخته بر کندن چه حاجت

که می‌دانم که مشتی استخوانند

نصیحت داروی تلخست و باید

که با جلاب در حلقت چکانند

چنین سقمونیای شکرآلود

ز داروخانهٔ سعدی ستانند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا