غزل ۱ : ثنا و حمد بیپایان خدا را |
147 |
|
غزل ۲ : ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را |
96 |
|
غزل ۳ : ای که انکار کنی عالم درویشان را |
84 |
|
غزل ۴ : غافلند از زندگی مستان خواب |
98 |
|
غزل ۵ : دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت |
58 |
|
غزل ۶ : ای یار ناگزیر که دل در هوای تست |
74 |
|
غزل ۷ : مقصود عاشقان دو عالم لقای تست |
87 |
|
غزل ۸ : درد عشق از تندرستی خوشترست |
76 |
|
غزل ۹ : منزل عشق از جهانی دیگرست |
106 |
|
غزل ۱۰ : فلک با بخت من دایم به کینست |
97 |
|
غزل ۱۱ : آن را که جای نیست همه شهر جای اوست |
119 |
|
غزل ۱۲ : آن به که چون منی نرسد در وصال دوست |
94 |
|
غزل ۱۳ : به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست |
103 |
|
غزل ۱۴ : از جان برون نیامده جانانت آرزوست |
97 |
|
غزل ۱۵ : هر که هر بامداد پیش کسیست |
126 |
|
غزل ۱۶ : خوشتر از دوران عشق ایام نیست |
67 |
|
غزل ۱۷ : چون عیش گدایان به جهان سلطنتی نیست |
123 |
|
غزل ۱۸ : تن آدمی شریف است به جان آدمیت |
99 |
|
غزل ۱۹ : صبحدمی که برکنم، دیده به روشناییت |
109 |
|
غزل ۲۰ : دنیی آن قدر ندارد که برو رشک برند |
115 |
|
غزل ۲۱ : نادر از عالم توحید کسی برخیزد |
86 |
|
غزل ۲۲ : ذوق شراب انست، وقتی اگر بباشد |
95 |
|
غزل ۲۳ : نه هر چه جانورند آدمیتی دارند |
99 |
|
غزل ۲۴ : بیفکن خیمه تا محمل برانند |
69 |
|
غزل ۲۵ : اگر خدای نباشد ز بندهای خشنود |
87 |
|
غزل ۲۶ : شرف نفس به جودست و کرامت به سجود |
137 |
|
غزل ۲۷ : بسیار سالها به سر خاک ما رود |
141 |
|
غزل ۲۸ : وقت آنست که ضعف آید و نیرو برود |
67 |
|
غزل ۲۹ : روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود؟ |
66 |
|
غزل ۳۰ : هر کسی در حرم عشق تو محرم نشود |
90 |
|
غزل ۳۱ : از صومعه رختم به خرابات برآرید |
101 |
|
غزل ۳۲ : تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار |
143 |
|
غزل ۳۳ : ره به خرابات برد، عابد پرهیزگار |
83 |
|
غزل ۳۴ : گناه کردن پنهان به از عبادت فاش |
116 |
|
غزل ۳۵ : هر که با یار آشنا شد گو ز خود بیگانه باش |
104 |
|
غزل ۳۶ : گر مرا دنیا نباشد خاکدانی گو مباش |
66 |
|
غزل ۳۷ : صاحبا عمر عزیزست غنیمت دانش |
101 |
|
غزل ۳۸ : ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش |
104 |
|
غزل ۳۹ : برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ |
94 |
|
غزل ۴۰ : عمرها در سینه پنهان داشتیم اسرار دل |
58 |
|
غزل ۴۱ : دوش در صحرای خلوت گوی تنهایی زدم |
82 |
|
غزل ۴۲ : بر سر آنم که پای صبر در دامن کشم |
119 |
|
غزل ۴۳ : در میان صومعه سالوس پر دعوی منم |
66 |
|
غزل ۴۴ : باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم |
86 |
|
غزل ۴۵ : ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم |
98 |
|
غزل ۴۶ : ساقیا می ده که ما دردی کش میخانهایم |
156 |
|
غزل ۴۷ : خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم |
94 |
|
غزل ۴۸ : خداوندی چنین بخشنده داریم |
131 |
|
غزل ۴۹ : تو پس پرده و ما خون جگر میریزیم |
82 |
|
غزل ۵۰ : برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم |
110 |
|
غزل ۵۱ : برخیز تا طریق تکلف رها کنیم |
163 |
|
غزل ۵۲ : خلاف راستی باشد، خلاف رای درویشان |
142 |
|
غزل ۵۳ : عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن |
201 |
|
غزل ۵۴ : ای به باد هوس درافتاده |
53 |
|
غزل ۵۵ : شبی در خرقه رندآسا، گذر کردم به میخانه |
159 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۱ : شکر و سپاس و منت و عزت خدای را |
344 |
1 |
غزل ۵۶ : ای صوفی سرگردان، در بند نکونامی |
800 |
|
غزل ۵۷ : آستین بر روی و نقشی در میان افکندهای |
68 |
|
غزل ۵۸ : چو کسی درآمد از پای و تو دستگاه داری |
112 |
|
غزل ۵۹ : یارب از ما چه فلاح آید اگر تو نپذیری |
83 |
|
غزل ۶۰ : هر روز باد میبرد از بوستان گلی |
74 |
|
غزل ۶۱ : پاکیزه روی را که بود پاکدامنی |
213 |
|
غزل ۶۲ : اگر لذت ترک لذت بدانی |
94 |
|
غزل ۶۳ - این غزل در تذکرهٔ مرآت الخیال امیر علیخان سودی به نام شیخ سعدی است: : بربود دلم در چمنی سرو روانی |
129 |
|
غزل ۶۴ : یاری آنست که زهر از قبلش نوش کنی |
91 |
|
غزل ۶۵ : مبارک ساعتی باشد که با منظور بنشینی |
89 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان : اگر مطالعه خواهد کسی بهشت برین را |
107 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در ستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه : آن روی بین که حسن بپوشید ماه را |
84 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در وداع شاه جهان سعدبن ابیبکر : رفتی و صدهزار دلت دست در رکیب |
94 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - موعظه و نصیحت : هران نصیبه که پیش از وجود ننهادست |
91 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در وصف بهار : علم دولت نوروز به صحرا برخاست |
61 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت : ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست |
93 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - اندرز و نصیحت : خوشست عمر دریغا که جاودانی نیست |
96 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - در ستایش اتابک محمد : بناز ای خداوند اقبال سرمد |
126 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و ستایش : جهان بر آب نهادست و زندگی بر باد |
181 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ : هر چیز کزان بتر نباشد |
68 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در ستایش حضرت رسول (ص) : چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد |
101 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وله فی مدح ابش بنت سعد : فلک را این همه تمکین نباشد |
133 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - توحید : فضل خدای را که تواند شمار کرد؟ |
98 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - برگشت به شیراز : سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد |
135 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در ستایش حضرت رسول (ص) : ماه فروماند از جمال محمد |
94 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - در ستایش قاضی رکنالدین : بسا نفس خردمندان که در بند هوا ماند |
90 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان : کدام باغ به دیدار دوستان ماند |
112 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - وله فی مدح اتابک مظفرالدین سلجوقشاه : چه نیکبخت کسانی که اهل شیرازند |
102 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ : کسی که او نظر مهر در زمانه کند |
104 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - در ستایش اتابک سعدبن ابوبکر بن سعدبن زنگی بن مودود : مطرب مجلس بساز زمزمهٔ عود |
81 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - قصیده : تو را ز دست اجل کی فرار خواهد بود |
106 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در ستایش شمسالدین حسین علکانی : احمدالله تعالی که به ارغام حسود |
64 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - تغزل در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان : نظر دریغ مدار از من ای مه منظور |
111 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - تنبیه و موعظت : روزی که زیر خاک تن ما نهان شود |
56 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار : بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار |
168 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان : به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار |
156 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - مطلع دوم : کجا همی رود این شاهد شکر گفتار؟ |
161 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - در مدح امیر انکیانو : بس بگردید و بگردد روزگار |
100 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در ستایش صاحب دیوان : تبارک الله از آن نقشبند ماء مهین |
100 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - نصیحت : ای دل به کام خویش جهان را تو دیده گیر |
121 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در وصف شیراز : خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم باز |
120 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در لیلةالبراة فرمودهاست : شبی چنین در هفت آسمان به رحمت باز |
120 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در مدح امیر سیفالدین (محمد) : شکر و فضل خدای غزوجل |
87 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - بازگردیدن پادشاه اسلام از سفر عراق : المنةلله که نمردیم و بدیدیم |
106 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ : جهان بگشتم و آفاق سر به سر دیدم |
88 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در ستایش علاءالدین جوینی صاحب دیوان : هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل |
77 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در تنبیه و موعظه : ان هوی النفس یقد العقال |
64 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان : من آن بدیع صفت را به ترک چون گویم |
99 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - پند و موعظة : توانگری نه به مالست پیش اهل کمال |
104 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در ستایش امیرانکیانو : بسی صورت بگردیدست عالم |
82 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در وداع ماه رمضان : برگ تحویل میکند رمضان |
61 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در تهنیت اتابک مظفرالدین سلجوقشاه ابن سلغر : خدای را چه توان گفت شکر فضل و کرم |
73 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در مدح شمسالدین حسین علکانی : تمام گشت و مزین شد این خجسته مکان |
92 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در انتقال دولت از سلغریان به قوم دیگر : این منتی بر اهل زمین بود از آسمان |
89 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان : شکر به شکر نهم در دهان مژده دهان |
130 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - مطلع دوم : تو را که گفت که برقع برافکن ای فتان |
102 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷ - در ستایش شمسالدین حسین علکانی : ای محافل را به دیدار تو زین |
61 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون : ای بیش از آنکه در قلم آید ثنای تو |
84 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - درستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه : در بهشت گشادند در جهان ناگاه |
97 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - در ستایش ترکان خاتون و پسرش اتابک محمد : چه دعا گویمت ای سایهٔ میمون همای |
49 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - پند : ای که پنجاه رفت و در خوابی |
52 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - در ستایش : به خرمی و به خیر آمدی و آزادی |
98 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲ - پند و اندرز : به نوبتاند ملوک اندرین سپنج سرای |
75 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در ستایش : گرین خیال محقق شود به بیداری |
95 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در پند و اندرز : ای نفس اگر به دیدهٔ تحقیق بنگری |
93 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در پند و ستایش : بزن که قوت بازوی سلطنت داری |
74 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در ستایش ابوبکر بن سعد : وجودم به تنگ آمد از جور تنگی |
195 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در ستایش امیر انکیانو : دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی |
67 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - تنبیه و موعظت : دریغ روز جوانی و عهد برنایی |
71 |
|
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان : شبی و شمعی و گویندهای و زیبایی |
81 |
|
ذکر وفات امیرفخرالدین ابیبکر طاب ثراه : وجود عاریتی دل درو نشاید بست |
96 |
|
در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر : به هیچ باغ نبود آن درخت مانندش |
80 |
|
شمارهٔ ۱ - در پند و اخلاق و غیر آن : خداوندیست تدبیر جهان را |
82 |
|
در مرثیهٔ عز الدین احمد بن یوسف : دردی به دل رسید که آرام جان برفت |
76 |
|
شمارهٔ ۲ : مظلوم دست بستهٔ مغلوب را بگوی |
103 |
|
در مرثیهٔ اتابک ابوبکر بن سعد زنگی : به اتفاق دگر دل به کس نباید داد |
91 |
|
در مرثیهٔ ابوبکر سعد بن زنگی : دل شکسته که مرهم نهد دگربارش؟ |
97 |
|
در زوال خلافت بنیعباس : آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین |
72 |
|
ترجیع بند در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر : غریبان را دل از بهر تو خونست |
105 |
|
شمارهٔ ۳ : سپاس دار خدای لطیف دانا را |
54 |
|
شمارهٔ ۵ : طریق و رسم صاحبدولتانست |
91 |
|
شمارهٔ ۱۰ : به سکندر نه ملک ماند و نه مال |
157 |
|
شمارهٔ ۲۱ : مرکب از بهر راحتی باشد |
115 |
|
شمارهٔ ۴ - ظاهرا در ستایش صاحب دیوان است : سخن به ذکر تو آراستن مراد آنست |
144 |
|
شمارهٔ ۶ - در ستایش : هر که در بند تو شد بستهٔ جاوید بماند |
49 |
|
شمارهٔ ۷ - ظاهرا در ستایش صاحب دیوان است : تو آن نکردهای از فعل خیر با من و غیر |
71 |
|
شمارهٔ ۸ : مباش غره به گفتار مادح طماع |
201 |
|
شمارهٔ ۹ : احدا سامع المناجات |
78 |
|
شمارهٔ ۱۱ : چو خویشتن نتواند که میخورد قاضی |
213 |
|
شمارهٔ ۱۲ : چنین که هست نماند قرار دولت و ملک |
99 |
|
شمارهٔ ۱۳ : علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد |
150 |
|
شمارهٔ ۱۴ : مرا گویند با دشمن برآویز |
85 |
|
شمارهٔ ۱۵ : یکی از بخت کامران بینی |
99 |
|
شمارهٔ ۱۶ : به راه راست توانی رسید در مقصود |
112 |
|
شمارهٔ ۱۷ : عیب آنان مکن که پیش ملوک |
90 |
|
شمارهٔ ۱۸ : گر اهل معرفتی هر چه بنگری خوبست |
104 |
|
شمارهٔ ۱۹ : امید خلق برآور چنانکه بتوانی |
159 |
|
شمارهٔ ۲۰ : هرگز پر طاووس کسی گفت که زشتست؟ |
275 |
|
شمارهٔ ۲۲ : پدرم بندهٔ قدیم تو بود |
98 |
|
شمارهٔ ۲۳ : در چشمت ار حقیر بود صورت فقیر |
96 |
|
شمارهٔ ۲۴ : کسی گفت عزت به مال اندرست |
81 |
|
شمارهٔ ۲۵ : دست بر پشت مار مالیدن |
80 |
|
شمارهٔ ۲۶ : گر سفیهی زبان دراز کند |
69 |
|
شمارهٔ ۲۹ : ره نمودن به خیر ناکس را |
91 |
|
شمارهٔ ۳۰ : دشمن اگر دوست شود چند بار |
175 |
|
شمارهٔ ۳۱ : دهل را کاندرون زندان بادست |
95 |
|
شمارهٔ ۳۹ : اگر خود بردرد پیشانی پیل |
64 |
|
شمارهٔ ۴۲ : به تماشای میوه راضی شو |
89 |
|
شمارهٔ ۴۴ : شنیدم که بیوهزنی دردمند |
77 |
|
شمارهٔ ۲۷ : هرگز به مال و جاه نگردد بزرگ نام |
113 |
|
شمارهٔ ۲۸ - در عزت نفس : گویند سعدیا به چه بطال ماندهای |
86 |
|
شمارهٔ ۳۲ : ماه را دید مرغ شب پره گفت |
66 |
|
شمارهٔ ۳۳ : خواست تا عیبم کند پروردهٔ بیگانگان |
66 |
|
شمارهٔ ۳۴ : ای نفس چون وظیفهٔ روزی مقررست |
73 |
|
شمارهٔ ۳۵ : در سرای به هم کرده از پس پرده |
89 |
|
شمارهٔ ۳۶ : شهی که پاس رعیت نگاه میدارد |
1345 |
|
شمارهٔ ۳۷ : صاحب کمال را چه غم از نقص مال و جاه |
102 |
|
شمارهٔ ۳۸ : ضرورتست به توبیخ با کسی گفتن |
82 |
|
شمارهٔ ۴۰ : در حدود ری یکی دیوانه بود |
67 |
|
شمارهٔ ۴۱ : بیا که پرده برانداختم ز صورت حال |
61 |
|
شمارهٔ ۴۳ : چه سود از دزدی آنگه توبه کردن |
211 |
|
شمارهٔ ۴۵ - ظاهرا در ستایش صاحب دیوان است : یارب کمال عافیتت بر دوام باد |
65 |
|
شمارهٔ ۴۷ : بر تربت دوستان ماضی |
82 |
|
شمارهٔ ۵۴ : مرد دیگر جوان نخواهد بود |
63 |
|
شمارهٔ ۵۵ : ملک ایمن درخت بارورست |
79 |
|
شمارهٔ ۵۶ : آن را که تو دست پیش داری |
59 |
|
شمارهٔ ۵۷ : آدمی فضل بر دگر حیوان |
83 |
|
شمارهٔ ۶۰ : طمع خام که سودی بکنم |
120 |
|
شمارهٔ ۶۱ : شد غلامی به جوی کاب آرد |
123 |
|
شمارهٔ ۶۷ : از دست تهی کرم نیاید |
95 |
|
شمارهٔ ۴۶ : مرا از بهر دیناری ثنا گفت |
189 |
|
شمارهٔ ۴۸ : ای بلند اختر خدایت عمر جاویدان دهاد |
101 |
|
شمارهٔ ۴۹ : پسر نورسیده شاید بود |
113 |
|
شمارهٔ ۵۰ : بیا بگوی که پرویز از زمانه چه خورد |
96 |
|
شمارهٔ ۵۱ : جوشن بیار و نیزه و بر گستوان ورد |
110 |
|
شمارهٔ ۵۲ : خون دار اگرچه دشمن خردست زینهار |
86 |
|
شمارهٔ ۵۳ : در جهان با مردمان دانی که چون باید گذاشت |
94 |
|
شمارهٔ ۵۸ : تو خود جفا نکنی بیگناه بر بنده |
49 |
|
شمارهٔ ۵۹ : دیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت |
583 |
|
شمارهٔ ۶۲ : من هرگز آب چاه ندیدم چنین مداد |
163 |
|
شمارهٔ ۶۳ : مر تو را چون دو کار پیش آید |
52 |
|
شمارهٔ ۶۴ : دانی که بر نگین سلیمان چه نقش بود |
122 |
|
شمارهٔ ۶۵ : ز دست ترشروی خوردن تبرزد |
153 |
|
شمارهٔ ۶۶ : روزی به سرش نبشته بودند |
82 |
|
شمارهٔ ۷۰ : کاملانند در لباس حقیر |
79 |
|
شمارهٔ ۷۲ : اگر صد دفتر شیرین بخوانی |
77 |
|
شمارهٔ ۷۳ : خر به سعی آدمی نخواهد شد |
102 |
|
شمارهٔ ۷۵ : هیچ دانی که آب دیدهٔ پیر |
82 |
|
شمارهٔ ۷۸ : یاد دارم ز پیر دانشمند |
76 |
|
شمارهٔ ۸۰ : وفا با هیچکس کردست گیتی |
128 |
|
شمارهٔ ۸۵ : تا سگان را وجود پیدا نیست |
68 |
|
شمارهٔ ۸۶ : اگر خونی نریزد شاه عالم |
79 |
|
شمارهٔ ۸۷ : نکنی دفع ظالم از مظلوم |
63 |
|
شمارهٔ ۶۸ : کسی به حمد و ثنای برادران عزیز |
98 |
|
شمارهٔ ۶۹ : گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست |
127 |
|
شمارهٔ ۷۱ : سخن گفته دگر باز نیاید به دهن |
194 |
|
شمارهٔ ۷۴ : تشنهٔ سوخته در چشمهٔ روشن چو رسید |
58 |
|
شمارهٔ ۷۶ : دوستان سخت پیمان را ز دشمن باک نیست |
98 |
|
شمارهٔ ۷۷ : حریف عمر به سر برده در فسوق و فجور |
94 |
|
شمارهٔ ۷۹ : بسا بساط خداوند ملک دولت را |
80 |
|
شمارهٔ ۸۱ : نه سام و نریمان و افراسیاب |
88 |
|
شمارهٔ ۸۲ : هر که مقصود و مرادش خور و خوابست از عمر |
92 |
|
شمارهٔ ۸۳ : چو دولت خواهد آمد بندهای را |
115 |
|
شمارهٔ ۸۴ : بسیار برفتند و به جایی نرسیدند |
57 |
|
شمارهٔ ۹۱ : نفس ظالم، مثال زنبورست |
155 |
|
شمارهٔ ۹۲ : آسیا سنگ ده هزار منی |
46 |
|
شمارهٔ ۹۳ : بدین الحان داودی عجب نیست |
87 |
|
شمارهٔ ۹۵ : رسم و آیین پادشاهانست |
67 |
|
شمارهٔ ۹۹ : آدمیسان و نیک محضر باش |
46 |
|
شمارهٔ ۱۰۱ : رحمت صفت خدای باقیست |
74 |
|
شمارهٔ ۱۰۴ : ناکسان را فراستیست عظیم |
76 |
|
شمارهٔ ۸۸ : هر کجا دردمندی از سر شوق |
141 |
|
شمارهٔ ۸۹ : حاکم ظالم به سنان قلم |
91 |
|
شمارهٔ ۹۰ : ز دور چرخ چه نالی ز فعل خویش بنال |
107 |
|
شمارهٔ ۹۴ : چو نیکبخت شدی ایمن از حسود مباش |
109 |
|
شمارهٔ ۹۶ : نشان آخر عهد و زوال ملک ویست |
118 |
|
شمارهٔ ۹۷ : آنکه در حضرت بیچون تو قربی دارد |
79 |
|
شمارهٔ ۹۸ : دامن آلوده اگر خود همه حکمت گوید |
519 |
|
شمارهٔ ۱۰۰ : تا نگویی که عاملان حریص |
71 |
|
شمارهٔ ۱۰۲ : هیچ فرصت ورای آن مطلب |
90 |
|
شمارهٔ ۱۰۳ : الحق امنای مال ایتام |
96 |
|
شمارهٔ ۱۰۵ : امیر ما عسل از دست خلق مینخورد |
79 |
|
شمارهٔ ۱۰۶ : چه گنجها بنهادند و دیگری برداشت |
241 |
|
شمارهٔ ۱۰۷ : خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسد |
51 |
|
شمارهٔ ۱۰۸ : متکلف به نغمه در قرآن |
43 |
|
شمارهٔ ۱۰۹ : مرغ جایی که علف بیند و چیند گردد |
93 |
|
شمارهٔ ۱۱۰ : هزار سال به امید تو توانم بود |
73 |
|
شمارهٔ ۱۱۱ : هر که بر روی زمین مهلت عیشی دارد |
83 |
|
شمارهٔ ۱۲۴ : صانع نقشبند بی مانند |
72 |
|
شمارهٔ ۱۲۶ : ای غره به رحمت خداوند |
51 |
|
شمارهٔ ۱۲۷ : بندگان را ز حد به در منواز |
75 |
|
شمارهٔ ۱۱۲ : اگر ملازم خاک در کسی باشی |
97 |
|
شمارهٔ ۱۱۳ : نگر تا نبینی ز ظلم شهی |
79 |
|
شمارهٔ ۱۱۴ : روز قالی فشاندنست امروز |
78 |
|
شمارهٔ ۱۱۵ : گر خردمند از اوباش جفایی بیند |
115 |
|
شمارهٔ ۱۱۶ : هر که بینی مراد و راحت خویش |
94 |
|
شمارهٔ ۱۱۷ - ظاهرا در مدح صاحب دیوان است : به سمع خواجه رسانید اگر مجال بود |
81 |
|
شمارهٔ ۱۱۸ : ناگهان بانگ در سرای افتد |
87 |
|
شمارهٔ ۱۱۹ : یارب این نامه سیه کردهٔ بیفایده عمر |
269 |
|
شمارهٔ ۱۲۰ : حقیقتیست که دانا سرای عاریتی |
83 |
|
شمارهٔ ۱۲۱ - در مدح صاحب دیوان : سفینهٔ حکمیات و نظم و نثر لطیف |
89 |
|
شمارهٔ ۱۲۲ : نه آدمیست که در خرمی و مجموعی |
64 |
|
شمارهٔ ۱۲۳ : روز گم گشتن فرزند مقادیر قضا |
58 |
|
شمارهٔ ۱۲۵ : یکی نصیحت درویشوار خواهم کرد |
65 |
|
شمارهٔ ۱۲۸ : بود در خاطرم که یک چندی |
65 |
|
شمارهٔ ۱۲۹ : برای ختم سخن دست بر دعا داریم |
91 |
|
شمارهٔ ۱۳۰ : به قفل و پرهٔ زرین همی توان بستن |
60 |
|
شمارهٔ ۱۳۱ : بردند پیمبران و پاکان |
72 |
|
شمارهٔ ۱۳۲ : حدیث وقف به جایی رسید در شیراز |
147 |
|
شمارهٔ ۱۳۳ : چو رنج برنتوانی گرفتن از رنجور |
63 |
|
شمارهٔ ۱۳۵ : عنکبوت ضعیف نتواند |
71 |
|
شمارهٔ ۱۳۷ : نگین ختم رسالت پیمبر عربی |
126 |
|
شمارهٔ ۱۳۸ : هاونا گفتم از چه مینالی |
115 |
|
شمارهٔ ۱۴۰ : هر که مشهور شد به بیادبی |
84 |
|
شمارهٔ ۱۴۲ : دل منه بر جهان که دور بقا |
63 |
|
شمارهٔ ۱۴۵ : هر چه میکرد با ضعیفان دزد |
88 |
|
شمارهٔ ۱۵۴ : مشمر برد ملک آن پادشاه |
95 |
|
شمارهٔ ۱۳۴ : خداوند کشور خطا میکند |
77 |
|
شمارهٔ ۱۳۶ : فریاد پیرزن که برآید ز سوز دل |
93 |
|
شمارهٔ ۱۳۹ : هر که خیری کرد و موقوفی گذاشت |
58 |
|
شمارهٔ ۱۴۱ : گر بشنوی نصیحت مردان به گوش دل |
64 |
|
شمارهٔ ۱۴۳ : جزای نیک و بد خلق با خدای انداز |
1422 |
|
شمارهٔ ۱۴۴ : گروهی از سر بیمغز بیخبر گویند |
124 |
|
شمارهٔ ۱۴۶ : پدر که جان عزیزش به لب رسید چه گفت؟ |
98 |
|
شمارهٔ ۱۴۷ : ملکداری با دیانت باید و فرهنگ و هوش |
116 |
|
شمارهٔ ۱۴۸ : پادشاهان پاسبانانند مر درویش را |
84 |
|
شمارهٔ ۱۴۹ : پروردگار خلق خدایی به کس نداد |
102 |
|
شمارهٔ ۱۵۰ : دل مبند ای حکیم بر دنیا |
73 |
|
شمارهٔ ۱۵۱ : شجر مقل در بیابانها |
257 |
|
شمارهٔ ۱۵۲ : ای که دانش به مردم آموزی |
236 |
|
شمارهٔ ۱۵۳ : دوش مرغی به صبح مینالید |
139 |
|
شمارهٔ ۱۵۵ : مگسی گفت عنکبوتی را |
100 |
|
شمارهٔ ۱۵۹ : خواجه تشریفم فرستادی و مال |
93 |
|
شمارهٔ ۱۶۵ : طبیب و تجربت سودی ندارد |
84 |
|
شمارهٔ ۱۶۶ : مردکی غرقه بود در جیحون |
1434 |
1 |
شمارهٔ ۱۶۹ : مثل وقوفک عندالله فی ملاء |
94 |
|
شمارهٔ ۱۵۶ : پیدا شود که مرد کدامست و زن کدام |
69 |
|
شمارهٔ ۱۵۷ : دشمنت خود مباد وگر باشد |
66 |
|
شمارهٔ ۱۵۸ : چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند |
100 |
|
شمارهٔ ۱۶۰ : کسان که تلخی حاجت نیازمودستند |
61 |
|
شمارهٔ ۱۶۱ : به مرگ خواجه فلان هیچ گم نگشت جهان |
58 |
|
شمارهٔ ۱۶۲ : خطاب حاکم عادل مثال بارانست |
66 |
|
شمارهٔ ۱۶۳ : ضرورتست که آحاد را سری باشد |
81 |
|
شمارهٔ ۱۶۴ : مراد و مطلب دنیا و آخرت نبرد |
71 |
|
شمارهٔ ۱۶۷ : سگی شکایت ایام بر کسی میکرد |
181 |
|
شمارهٔ ۱۶۸ : لحا الله بعض الناس یأتی جهالة |
95 |
|
شمارهٔ ۱۷۰ : یا اسعد الناس جدا ما سعی قدم |
66 |
|
شمارهٔ ۱۷۱ - در مدح : نظر که با همه داری به چشم بخشایش |
113 |
|
شمارهٔ ۱۷۲ : آن ستمدیده ندیدی که به خونخواره چه گفت |
73 |
|
شمارهٔ ۱۷۳ : خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد |
124 |
|
شمارهٔ ۱۷۴ : گر بدانستی که خواهد مرد ناگه در میان |
62 |
|
شمارهٔ ۱۷۶ : نکویی بابدان کردن وبالست |
100 |
|
شمارهٔ ۱۷۸ : پسران فلان سه بدبختند |
69 |
|
شمارهٔ ۱۷۹ : خدایا فضل کن گنج قناعت |
65 |
|
شمارهٔ ۱۸۲ : صبر بر قسمت خدا کردن |
56 |
|
شمارهٔ ۱۸۳ : هر بد که به خود نمیپسندی |
60 |
|
شمارهٔ ۱۸۸ : جامع هفت چیز در یک روز |
166 |
|
شمارهٔ ۱۹۰ : چنان زندگانی کن ای نیکرای |
63 |
|
شمارهٔ ۱۹۱ : نخواهی کز بزرگان جور بینی |
89 |
|
شمارهٔ ۱۹۳ : خداوندان نعمت را کرم هست |
55 |
|
شمارهٔ ۱۷۵ : اگر گویندش اندر نار جاوید |
145 |
|
شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح و نصیحت : یارب تو هر چه بهتر و نیکوترش بده |
82 |
|
شمارهٔ ۱۸۰ : گدایان بینی اندر روز محشر |
102 |
|
شمارهٔ ۱۸۱ : چو میدانستی افتادن به ناچار |
56 |
|
شمارهٔ ۱۸۴ : هان ای نهاده تیر جفا در کمان حکم |
85 |
|
شمارهٔ ۱۸۵ : دوران ملک ظالم و فرمان قاطعش |
101 |
|
شمارهٔ ۱۸۶ : نه نیکان را بد افتادست هرگز |
119 |
|
شمارهٔ ۱۸۷ : زمان ضایع مکن در علم صورت |
88 |
|
شمارهٔ ۱۸۹ : تا تو فرمان نبری خلق به فرمان نروند |
90 |
|
شمارهٔ ۱۹۲ : امید عافیت آنگه بود موافق عقل |
74 |
|
شمارهٔ ۱۹۴ : طبیبی را حکایت کرد پیری |
115 |
|
شمارهٔ ۱۹۵ : ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید |
59 |
|
شمارهٔ ۲۰۴ : ای پسندیده حیف بر درویش |
88 |
|
شمارهٔ ۲۰۷ : دیگران در ریاضتند و نیاز |
78 |
|
شمارهٔ ۲۰۸ : هر کجا خط مشکلی بکشند |
102 |
|
شمارهٔ ۲۰۹ : آن مکن در عمل که در عزلت |
96 |
|
شمارهٔ ۲۱۰ : مکافات بدی کردن حلالست |
51 |
|
شمارهٔ ۲۱۳ : بس دست دعا بر آسمان بود |
76 |
|
شمارهٔ ۲۱۴ : حاجت خلق از در خدای برآید |
89 |
|
شمارهٔ ۱۹۶ : مرا گر صاحب دیوان اعلی |
91 |
|
شمارهٔ ۱۹۷ : بشنو از من سخنی حق پدر فرزندی |
155 |
|
شمارهٔ ۱۹۸ : رحم الله معشر الماضین |
697 |
|
شمارهٔ ۱۹۹ : نجس ار پیرهن شبلی و معروف بپوشد |
81 |
|
شمارهٔ ۲۰۰ : خواستم تا زحلی گویمت از روی قیاس |
80 |
|
شمارهٔ ۲۰۱ : دامن جامه که در خار مغیلان بگرفت |
80 |
|
شمارهٔ ۲۰۲ : غماز را به حضرت سلطان که راه داد؟ |
92 |
|
شمارهٔ ۲۰۳ : اگر ممالک روی زمین به دست آری |
100 |
|
شمارهٔ ۲۰۵ : شنیدهام که فقیهی به دشتوانی گفقت |
520 |
|
شمارهٔ ۲۰۶ : گر از خراج رعیت نباشدت باری |
59 |
|
شمارهٔ ۲۱۱ : دوش در سلک صحبتی بودم |
76 |
|
شمارهٔ ۲۱۲ : ز لوح روی کودک بر توان خواند |
68 |
|
شمارهٔ ۲۱۵ : نظر کردم به چشم رای و تدبیر |
114 |
|
شمارهٔ ۲۱۹ : خرم تن آنکه نام نیکش |
95 |
|
شمارهٔ ۲۲۲ : یاران کجاوه، غم ندارند |
56 |
|
شمارهٔ ۳ : عدل و انصاف و راستی باید |
117 |
|
شمارهٔ ۴ : نظر کن درین موی باریک سر |
180 |
|
شمارهٔ ۵ : نخست اندیشه کن آنگاه گفتار |
107 |
|
شمارهٔ ۶ : چو نیکو گفت ابراهیم ادهم |
68 |
|
شمارهٔ ۸ : چه سرپوشیدگان مرد بودند |
111 |
|
شمارهٔ ۲۱۶ : بیهنر را دیدن صاحب هنر |
300 |
|
شمارهٔ ۲۱۷ : نبایدت که پریشان شود قواعد ملک |
74 |
|
شمارهٔ ۲۱۸ : ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی |
208 |
|
شمارهٔ ۲۲۰ : مقابلت نکند با حجر به پیشانی |
69 |
|
شمارهٔ ۲۲۱ : نظر به چشم ارادت مکن به صورت دنیا |
59 |
|
شمارهٔ ۲۲۳ : چو بندگان کمر بسته شرط خدمت را |
56 |
|
شمارهٔ ۲۲۴ : ای که گر هر سر موییت زبانی دارد |
123 |
|
شمارهٔ ۲۲۵ : از من بگوی شاه رعیت نواز را |
104 |
|
شمارهٔ ۲۲۶ : هر دم زبان مرده همی گوید این سخن |
83 |
|
شمارهٔ ۲۲۷ : چو دوستان تو را بر تو دل بیازارم |
56 |
|
شمارهٔ ۱ - در پند و اخلاق : ای چشم و چراغ اهل بینش |
95 |
|
شمارهٔ ۲ : همه را ده چو میدهی موسوم |
102 |
|
شمارهٔ ۷ : یکی را دیدم اندر جایگاهی |
89 |
|
شمارهٔ ۱۰ : نمیرد گر بمیرد نیکنامی |
190 |
|
شمارهٔ ۱۱ : هیچ دانی که چیست دخل حرام |
76 |
|
شمارهٔ ۱۳ : زخم بالای یکدگر بزنند |
84 |
|
شمارهٔ ۱۵ : دشنام تو سر به سر شنیدم |
125 |
|
شمارهٔ ۱۶ : دانی چه بود کمال انسان |
50 |
|
شمارهٔ ۱۸ : غم نه بر دل که گر نهی بر کوه |
104 |
|
شمارهٔ ۱۹ : سخن زید نشنوی بر عمرو |
71 |
|
شمارهٔ ۲۰ : همه فرزند آدمند بشر |
52 |
|
شمارهٔ ۲۱ : همه دانند لشکر و میران |
63 |
|
شمارهٔ ۲۴ : هر که را باشد از تو بیم گزند |
158 |
|
شمارهٔ ۲۵ : هر که بیمشورت کند تدبیر |
74 |
|
شمارهٔ ۲۶ : ای پسندیده حیف بر درویش |
82 |
|
شمارهٔ ۳۰ : حرص فرزند آدم نادان |
78 |
|
شمارهٔ ۹ : نکویی گرچه با ناکس نشاید |
122 |
|
شمارهٔ ۱۲ : نشنیدم که مرغ رفته ز دام |
83 |
|
شمارهٔ ۱۴ : چه رند پریشان شوریده بخت |
95 |
|
شمارهٔ ۱۷ : سگ بر آن آدمی شرف دارد |
168 |
|
شمارهٔ ۲۲ : اگر هوشمندی مکن جمع مال |
54 |
|
شمارهٔ ۲۳ : این دغل دوستان که میبینی |
90 |
|
شمارهٔ ۲۷ : برگزیدندت ای گل خرم |
80 |
|
شمارهٔ ۲۸ : قیمت عمر اگر بداند مرد |
123 |
|
شمارهٔ ۲۹ : خری از روستائیی بگریخت |
89 |
|
شمارهٔ ۳۳ : حدیث پادشاهان عجم را |
104 |
|
شمارهٔ ۳۵ : سلطان باید که خیر درویش |
63 |
|
شمارهٔ ۳۸ : کتاب از دست دادن سست راییست |
82 |
|
شمارهٔ ۳۹ : الا تا ننگری در روی نیکو |
61 |
|
شمارهٔ ۴۰ : جوان سخت رو در راه باید |
86 |
|
شمارهٔ ۴۲ : هر که آمد بر خدای قبول |
118 |
|
شمارهٔ ۴۴ : بکوش امروز تا گندم بپاشی |
236 |
|
شمارهٔ ۴۵ : ای خداوندان طاق و طمطراق |
242 |
|
شمارهٔ ۴۶ : به یک سال در جادویی ارمنی |
86 |
|
شمارهٔ ۳۱ - حکایت : پیری اندر قبیلهٔ ما بود |
114 |
|
شمارهٔ ۳۲ : سپاس و شکر بیپایان خدا را |
77 |
|
شمارهٔ ۳۴ : حرامش باد بدعهد بداندیش |
60 |
|
شمارهٔ ۳۶ : آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد |
45 |
|
شمارهٔ ۳۷ : دوام دولت اندر حق شناسیست |
238 |
|
شمارهٔ ۴۳ : به حال نیک و بد راضی شو ای مرد |
92 |
|
رباعی شمارهٔ ۱ : آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست |
128 |
|
شمارهٔ ۴۱ - حکایت : الا گر بختمند و هوشیاری |
83 |
|
رباعی شمارهٔ ۲ : تدبیر صواب از دل خوش باید جست |
275 |
|
رباعی شمارهٔ ۳ : آن کس که خطای خویش بیند که رواست |
242 |
|
رباعی شمارهٔ ۴ : گر در همه شهر یک سر نیشترست |
268 |
|
رباعی شمارهٔ ۵ : گر خود ز عبادت استخوانی در پوست |
59 |
|
رباعی شمارهٔ ۶ : تا یک سر مویی از تو هستی باقیست |
158 |
|
رباعی شمارهٔ ۷ : بالای قضای رفته فرمانی نیست |
82 |
|
رباعی شمارهٔ ۸ : ماهی امید عمرم از شست برفت |
78 |
|
رباعی شمارهٔ ۹ : دادار که بر ما در قسمت بگشاد |
104 |
|
رباعی شمارهٔ ۱۰ : نه هر که زمانه کار او دربندد |
87 |
|
رباعی شمارهٔ ۱۱ : ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد |
68 |
|
رباعی شمارهٔ ۱۲ : شاها سم اسبت آسمان میسپرد |
92 |
|
رباعی شمارهٔ ۱۳ : ظلم از دل و دست ملک نیرو ببرد |
120 |
|
رباعی شمارهٔ ۱۴ : از می طرب افزاید و مردی خیزد |
80 |
|
رباعی شمارهٔ ۱۵ : نادان همه جا با همه کس آمیزد |
63 |
|
رباعی شمارهٔ ۱۶ : هر کس که درست قول و پیمان باشد |
94 |
|
رباعی شمارهٔ ۱۷ : هر دولت و مکنت که قضا میبخشد |
62 |
|
رباعی شمارهٔ ۱۸ : بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاند |
71 |
|
رباعی شمارهٔ ۱۹ : نه هر که ستم بر دگری بتواند |
96 |
|
رباعی شمارهٔ ۲۰ : مردان همه عمر پاره بردوختهاند |
88 |
|
رباعی شمارهٔ ۲۱ : عنقا بشد و فر هماییش بماند |
58 |
|
رباعی شمارهٔ ۲۲ : نه هر که طراز جامه بر دوش کند |
65 |
|
رباعی شمارهٔ ۲۳ : فرزانه رضای نفس رعنا نکند |
51 |
|
رباعی شمارهٔ ۲۴ : آن گل که هنوز نو به دست آمده بود |
110 |
|
رباعی شمارهٔ ۲۵ : افسوس بر آن دل که سماعش نربود |
79 |
|
رباعی شمارهٔ ۲۶ : با گل به مثل چو خار میباید بود |
71 |
|
رباعی شمارهٔ ۲۷ : جائی که درخت عیش پربار بود |
80 |
|
رباعی شمارهٔ ۲۸ : داد طرب از عمر بده تا برود |
86 |
|
رباعی شمارهٔ ۲۹ : دریاب کزین جهان گذر خواهد بود |
158 |
1 |
رباعی شمارهٔ ۳۰ : گر تیر جفای دشمنان میآید |
102 |
|
رباعی شمارهٔ ۳۱ : هرکس به نصیب خویش خواهند رسید |
83 |
|
رباعی شمارهٔ ۳۲ : درویش که حلقهٔ دری زد یک بار |
80 |
|
رباعی شمارهٔ ۳۳ : از دست مده طریق احسان پدر |
93 |
|
رباعی شمارهٔ ۳۴ : گر آدمیی بادهٔ گلرنگ بخور |
69 |
|
رباعی شمارهٔ ۳۵ : چون خیل تو صد باشد و خصم تو هزار |
84 |
|
رباعی شمارهٔ ۳۶ : چون زهرهٔ شیران بدرد نالهٔ کوس |
89 |
|
رباعی شمارهٔ ۳۷ : سودی نکند فراخنای بر و دوش |
87 |
|
رباعی شمارهٔ ۳۸ : ای صاحب مال، فضل کن بر درویش |
87 |
|
رباعی شمارهٔ ۳۹ : بوی بغلت میرود از پارس به کیش |
61 |
|
رباعی شمارهٔ ۴۰ : تا دل ز مراعات جهان برکندم |
60 |
|
رباعی شمارهٔ ۴۱ : چون ما و شما مقارب یکدگریم |
106 |
|
رباعی شمارهٔ ۴۲ : تنها ز همه خلق و نهان میگریم |
78 |
|
رباعی شمارهٔ ۴۳ : بشنو به ارادت سخن پیر کهن |
55 |
|
رباعی شمارهٔ ۴۴ : امروز که دستگاه داری و توان |
189 |
|
رباعی شمارهٔ ۴۵ : با زندهدلان نشین و صادق نفسان |
98 |
|
رباعی شمارهٔ ۴۶ : روزی دو سه شد که بنده ننواختهای |
73 |
|
رباعی شمارهٔ ۴۷ : ای یار کجایی که در آغوش نهای |
82 |
|
رباعی شمارهٔ ۴۸ : گر کان فضائلی وگر دریایی |
74 |
|
رباعی شمارهٔ ۴۹ : گر سنگ همه لعل بدخشان بودی |
294 |
|
رباعی شمارهٔ ۵۰ : فردا که به نامهٔ سیه درنگری |
118 |
|
رباعی شمارهٔ ۵۲ : آیین برادری و شرط یاری |
1165 |
6 |
فی مرثیة امیرالمؤمنین المعتصم بالله و ذکر واقعة بغداد : حبست بجفنی المدامع لاتجری |
116 |
|
رباعی شمارهٔ ۵۱ : گویند که دوش شحنگان تتری |
105 |
|
رباعی شمارهٔ ۵۳ : تا کی به جمال و مال دنیا نازی |
58 |
|
رباعی شمارهٔ ۵۴ : ای غایب چشم و حاضر دل چونی؟ |
98 |
|
رباعی شمارهٔ ۵۵ : در مرد چو بد نگه کنی زن بینی |
81 |
|
رباعی شمارهٔ ۵۶ : تا دل به غرور نفس شیطان ندهی |
68 |
|
یمدح السعید فخرالدین المنجم : الحمدلله رب العالمین علی |
81 |
|
یمدح نورالدین بن صیاد : مادام ینسرح الغزلان فی الوادی |
117 |
|
فی الغزل : تعذر صمت الواجدین فصاحوا |
111 |
|
ایضا : رضینا من وصالک بالوعود |
130 |
|
ایضا فی الغزل : امطلع شمس باب دارک ام بدر؟ |
88 |
|
فی الشیب : ان هجرت الناس واخترت النوی |
102 |
|
فی الغزل : علی قلبی العدوان من عینی التی |
91 |
|
ایضا فیالغزل : ملک الهوی قلبی وجاش مغیرا |
132 |
|
ایضا فی الغزل : حدائق روضات النعیم وطیبها |
117 |
|
و له فیالغزل : فاح نشر الحمی و هب النسیم |
71 |
|
و له ایضا : علی ظاهری صبر کنسج العناکب |
93 |
|
ایضا فی الغزل : ان لم امت یوم الوداع تأسفا |
213 |
|
فیالموعظة : عیب علی و عدوان علیالناس |
98 |
|
فیالغزل : اصبحت مفتونا باعین اهیفا |
93 |
|
ایضا فیالغزل : متی جمع شملی بالحبیب المغاضب |
97 |
|
بیت ۱ : دانی چه گفتهاند بنی عوف در عرب |
181 |
|
بیت ۲ : خیری که برآیدت به توفیق از دست |
78 |
|
بیت ۳ : گر سفله به مال و جاه از آزاده بهست |
90 |
1 |
بیت ۴ : کس نیست که مهر تو درو شاید بست |
73 |
|
بیت ۵ : دولت جاوید به طاعت درست |
92 |
|
بیت ۶ : گوینده را چه غم که نصیحت قبول نیست |
100 |
|
بیت ۷ : رفتن چو ضرورتست و منزل بگذاشت |
57 |
|
بیت ۸ : هر که گوید کلاغ چون بازست |
63 |
|
بیت ۹ : گر راه نمایی همه عالم راهست |
107 |
|
بیت ۱۰ : خواهی که به طبعت همه کس دارد دوست |
89 |
|
بیت ۱۱ : اگر بواب و سرهنگان هم از درگه برانندت |
85 |
|
بیت ۱۲ : این بار نه بانگ چنگ و نای و دهلست |
87 |
|
بیت ۱۳ : از مایهٔ بیسود نیاساید مرد |
92 |
|
بیت ۱۴ : گمان مبر که جهان اعتماد را شاید |
100 |
|
فیالغزل : قوماء اسقیانی علی الریحان واس |
130 |
|
ایضا : یا ندیمی قم تنبه واسقنی واسق الندامی |
116 |
|
وله ایضا : یا ملوک الجمال رفقا باسری |
86 |
|
و له ایضا : الحمدالله رب العالمین علی |
62 |
|
قصیده : جاء الشتاء ببرد لامرد له |
101 |
|
وله ایضا : انا دلادل ابنة الکرم لابناء الکرام |
101 |
|
فی مدح صاحب دیوان : ما هذه الدنیا بدار مخلد |
94 |
|
بیت ۱۵ : بیچاره که در میان دریا افتاد |
94 |
|
بیت ۱۶ : توان نان خورد اگر دندان نباشد |
202 |
|
بیت ۱۷ : چه کندمالک مختار که فرمان ندهد |
107 |
|
بیت ۱۸ : وقتی دل دوستان به جنگ آزارند |
57 |
|
بیت ۱۹ : گفتم که برآید آبی از چاه امید |
115 |
|
بیت ۲۰ : دروغی که حالی دلت خوش کند |
596 |
|
بیت ۲۱ : غریب شهر کسان تا نبوده باشد مرد |
72 |
|
بیت ۲۲ : سلطان که به منزل گدایان آید |
61 |
|
بیت ۲۳ : در طالع من نیست که نزدیک تو باشم |
55 |
|
بیت ۲۴ : نیافرید خدایت به خلق حاجتمند |
100 |
|
بیت ۲۵ : گر ز هفت آسمان گزند آید |
83 |
1 |
بیت ۲۶ : در گرگ نگه مکن که بزغاله برد |
118 |
|
بیت ۲۷ : بشنو که من نصیحت پیران شنیدهام |
77 |
|
بیت ۲۸ : مرغ جایی رود که چینه بود |
125 |
|
بیت ۲۹ : خورشید که بر جامهٔ درویش افتد |
98 |
|
بیت ۳۰ : تواضع گر چه محبوبست و فضل بیکران دارد |
51 |
|
بیت ۳۱ : نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشد |
82 |
|
بیت ۳۲ : سگ هم از کوچکی پلید بود |
70 |
|
بیت ۳۳ : شادمانی مکن که دشمن مرد |
101 |
|
بیت ۳۴ : گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود |
101 |
|
بیت ۳۵ : هر که دندان به خویشتن بنهاد |
83 |
|
بیت ۳۶ : بخت در اول فطرت چو نباشد مسعود |
105 |
|
بیت ۳۷ : ناامید از در رحمت به کجا شاید رفت |
1034 |
|
بیت ۳۸ : سفله را قوت مده چندانکه مستولی شود |
228 |
|
بیت ۳۹ : نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار |
71 |
|
بیت ۴۰ : بزرگی نماند بر آن پایدار |
67 |
|
بیت ۴۱ : چه داند خوابناک مست مخمور |
69 |
|
بیت ۴۲ : دو عاشق را به هم بهتر بود روز |
104 |
|
بیت ۴۳ : به شکر آنکه تو در خانهای و اهلت پیش |
76 |
|
بیت ۴۴ : جایی نرسد کس به توانایی خویش |
113 |
|
بیت ۴۵ : زندهدل از مرده نصیحت نیوش |
79 |
|
بیت ۴۶ : یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش |
69 |
|
بیت ۴۷ : کوتهنظران را نبود جز غم خویش |
59 |
|
بیت ۴۸ : به کین دشمنان باطل میندیش |
79 |
|
بیت ۴۹ : گر خود همه عالم بگشایی تو به تیغ |
90 |
|
بیت ۵۰ : مکن عمر ضایع به افسوس و حیف |
69 |
|
بیت ۵۱ : با هر کسی به مذهب وی باید اتفاق |
58 |
|
بیت ۵۲ : بد نه نیکست بیخلافت ولیک |
48 |
|
بیت ۵۳ : ای پیک نامه بر که خبر میبری به دوست |
73 |
|
بیت ۵۴ : هر که آمد بر خدای قبول |
55 |
|
بیت ۵۵ : گر بلندت کسی دهد دشنام |
55 |
|
بیت ۵۶ : خفتی و به خفتنت پراکنده شدیم |
102 |
|
بیت ۵۷ : دلت خوش باد و چشم از بخت روشن |
49 |
|
بیت ۵۸ : از بهر دل یکی به دست آوردن |
110 |
|
بیت ۵۹ : به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان |
62 |
|
بیت ۶۰ : الهی عاقبت محمود گردان |
1050 |
|
بیت ۶۱ : هر که با من بدست و با تو نکو |
85 |
|
بیت ۶۲ : صاحبدل نیک سیرت علامه |
155 |
|
بیت ۶۳ : کرم به جای فروماندگان چو نتوانی |
72 |
|
بیت ۶۴ : ز خیرت خیر پیش آید، بکن چندانکه بتوانی |
87 |
|
بیت ۶۵ : اگر بریان کند بهرام، گوری |
112 |
|
بیت ۶۶ : نداند آنکه درآورد دوستان از پای |
51 |
|
بیت ۶۷ : این باد و بروت و نخوت اندر بینی |
50 |
|
بیت ۶۸ : آن گوی که طاقت جوابش داری |
372 |
|
بیت ۶۹ : مردی نه به قوتست و شمشیرزنی |
498 |
|
بیت ۷۰ : به پارسایی و رندی و فسق و مستوری |
107 |
|
بیت ۷۱ : چو نفس آرام میگیرد چه در قصری چه در غاری |
139 |
|
بیت ۷۲ : شمع کز حد به در بیفروزی |
156 |
|
بیت ۷۳ : تو با این لطف دلبندی چرا با ما نپیوندی |
77 |
|
بیت ۷۴ : نقاب از بهر آن باشد که بربندند روی زشت |
101 |
|
بیت ۷۵ : از دست کسی بستده هر روز عطایی |
65 |
|
بیت ۷۶ : ای گرگ نگفتمت که روزی |
78 |
|
بیت ۷۷ : کدام قوت و مردانگی و برنایی |
53 |
|
بیت ۷۸ : خدا را در فراخی خوان و در عیش و تن آسانی |
109 |
|
بیت ۷۹ : گهی کاندر بلا مانی ... ... ... خدا خوانی |
104 |
|
باقی مفردات : میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست |
156 |
|
مثلثات : خلیلی الهدی انجی و اصلح |
119 |
|