🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل ۴۴ : بوی گل و بانگ مرغ برخاست

(ثبت: 164903)

بوی گل و بانگ مرغ برخاست

هنگام نشاط و روز صحراست

فراش خزان ورق بیفشاند

نقاش صبا چمن بیاراست

ما را سر باغ و بوستان نیست

هر جا که تویی تفرج آن جاست

گویند نظر به روی خوبان

نهیست نه این نظر که ما راست

در روی تو سر صنع بی چون

چون آب در آبگینه پیداست

چشم چپ خویشتن برآرم

تا چشم نبیندت بجز راست

هر آدمیی که مهر مهرت

در وی نگرفت سنگ خاراست

روزی تر و خشک من بسوزد

آتش که به زیر دیگ سوداست

نالیدن بی‌حساب سعدی

گویند خلاف رای داناست

از ورطه ما خبر ندارد

آسوده که بر کنار دریاست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا