🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل ۴۹۵ : می‌برزند ز مشرق شمع فلک زبانه

(ثبت: 165354)

می‌برزند ز مشرق شمع فلک زبانه

ای ساقی صبوحی درده می شبانه

عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش

هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه

گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن

ور تیر طعنه آید جان منش نشانه

گر می به جان دهندت بستان که پیش دانا

ز آب حیات بهتر خاک شرابخانه

آن کوزه بر کفم نه کآب حیات دارد

هم طعم نار دارد هم رنگ ناردانه

صوفی چگونه گردد گرد شراب صافی

گنجشک را نگنجد عنقا در آشیانه

دیوانگان نترسند از صولت قیامت

بشکیبد اسب چوبین از سیف و تازیانه

صوفی و کنج خلوت سعدی و طرف صحرا

صاحب هنر نگیرد بر بی هنر بهانه

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا