🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل ۵۶۵ : من از تو روی نپیچم گرم بیازاری

(ثبت: 165424)

من از تو روی نپیچم گرم بیازاری

که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری

به هر سلاح که خون مرا بخواهی ریخت

حلال کردمت الا به تیغ بیزاری

تو در دل من از آن خوشتری و شیرینتر

که من ترش بنشینم ز تلخ گفتاری

اگر دعات ارادت بود و گر دشنام

بگوی از آن لب شیرین که شهد می‌باری

اگر به صید روی وحشی از تو نگریزد

که در کمند تو راحت بود گرفتاری

به انتظار عیادت که دوست می‌آید

خوشست بر دل رنجور عشق بیماری

گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم

به شرط آن که به دست رقیب نسپاری

تو می‌روی و مرا چشم و دل به جانب توست

ولی چه سود که جانب نگه نمی‌داری

گرت چو من غم عشقی زمانه پیش آرد

دگر غم همه عالم به هیچ نشماری

درازنای شب از چشم دردمندان پرس

که هر چه پیش تو سهلست سهل پنداری

حکایت من و مجنون به یک دگر ماند

نیافتیم و بمردیم در طلبکاری

بنال سعدی اگر چاره وصالت نیست

که نیست چاره بیچارگان بجز زاری

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا