🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

قطعه شمارهٔ ۱۹ : گفتم به ره ببینم و دامن بگیرمش

(ثبت: 165661)

گفتم به ره ببینم و دامن بگیرمش

کای رشک آفتاب جمال منیر تو

شهری بر آتش غم هجران بسوختی

اول منم به قید محبت اسیر تو

انعام کن به گوشهٔ چشم ارادتی

تا بندهٔ تو باشم و منت پذیر تو

صاحبدلی به تربیتم گفت زینهار

غوغا مکن که دوست ندارد نفیر تو

شاهد منجمست چه حاجت به شرح حال

در وی نگاه کن که بداند ضمیر تو

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا